پنج شنبه , ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
او مرد خوب و سادهای است ولی این ویژگی و سادگی بیش از حدش نمیتواند کامل کننده زندگی یک زوج جوان باشد.
مریم می گوید دو سال قبل، دایی ام برای پسر برادر زنش بهرام به خاستگاری من امد . داییام، کدخدای محل شده بود و اجازه نمیداد کسی حرف بزند. خانواده داماد و پدر و مادر من ریش و قیچی را دست دایی داده بودند .
مریم گفت : در این ماجرا هیچ کس نظری درباره این آقا پسر از من نخواست. داییام نیز مرا در رودربایستی قرار داده بود و من فقط گوش میکردم .
در ان زمان مادرم میگفت اگر روی حرف دایی ات یک کلمه حرف بزنی دیگر مرا مادر صدا نزن. مانده بودم چه کنم ؟ من حتی با بهرام صحبت درست و حسابی هم نکردم. تا چشم به هم زدم دیدم رخت سفید عروسی پوشیدهام و سر سفره عقد او نشسته ام و با دلهره و نگرانی جواب بله را دادم .
ما یک سال نامزد بودیم . بعد از یکسال با کمکهای مالی پدر شوهرم زندگی جدید خود را شروع کردیم .
پدر مادر او پشتوانه ما هستند و از انها ممنونم . متاسفانه تنها مشکل من و بهرام این است که محبتهای بیش از حد پدر و مادرش او را به فردی لوس و ننر تبدیل کرده. او در مغازه پدرش کار میکند. اما هر روز ساعت ۱۰ صبح تازه از خواب بلند میشود و بعد هم بدون هیچ عجلهای به سر کار می رود. ساعت دو بعدازظهر از سر کار برمیگشت تا پنج یا شش غروب میخوابید. برنامهاش این بود که سر شب یکی دو ساعت در مغازه پدرش باشد. ولی من باید تا ساعت یازده و نیم منتظر میماندم تا از دوستانش دل بکند و به خانه برگردد.
متاسفانه بهرام بچه ننه اصلاً درک نمیکرد که ما تازه ازدواج کردهایم و من هم به عنوان یک زن جوان خواستهها و انتظاراتی از او دارم. چندین بار سر همین مسایل با هم درگیر شدیم.
یکی از مشکلات دیگر بهرام این بود که وقتی مشکلی داشت یا مسألهای پیش میآمد مرا امین خود نمیدانست و گوشهای کز میکرد و حرف نمیزد. او با این سکوت عذاب آور خود اعصابم را بهم میریخت و حالم از این رفتارهایش به هم میخورد.
بزرگترین مساله اینجاست که یکی از این دوستان نارفیق شوهرم هر موقع با من روبه رو میشد نگاه ناپاکی داشت. در این باره به بهرام تذکر میدادم که با او قطع رابطه کند. شوهرم فکر میکرد از روی حس حسادت این حرفها را پشت سر دوستش میزنم. او به گفتههایم توجهی نشان نمیداد و با او رفت و امد میکرد. نگاه ناپاک , نگاه ناپاک دوست , نگاه ناپاک دوست همسرم , چشم چرانی , هوس بازی , علل طلاق , دلایل طلاق,
اما متاسفانه یک روز که تنها بودم زنگ در خانه را زدند. دوست شوهرم منتظر بود در خانه را باز کنم. او به زور وارد خانه شد. جیغ و فریاد راه انداختم و از ترس پا به فرار گذاشتم. نگاه ناپاک , نگاه ناپاک دوست , نگاه ناپاک دوست همسرم , چشم چرانی , هوس بازی , علل طلاق , دلایل طلاق
من که دیگر تحمل چنین شرایطی نداشتم وسایلم را جمع کردم و به خانه پدرم رفتم. بعد هم شکایت کردم. تا الان با او قهر بودهام و جوابش را نمیدادم. ما از کلانتری ۲۵ به مرکز مشاوره معرفی شدهایم. اگر تا اینجا آمدهام فقط بخاطر احترامی است که برای پدر و مادر شوهرم قائل هستم. انها ادم های خوبی هستند و به ما کمک زیادی کردند. نگاه ناپاک , نگاه ناپاک دوست , نگاه ناپاک دوست همسرم , چشم چرانی , هوس بازی , علل طلاق , دلایل طلاق
مریم با غصه میگوید وقتی کسی زن میگیرد باید بفهمد که با یک «زن» ازدواج کرده است. یک زن که با یک دنیا احساسات، عواطف و عشق و به امید او پا به خانهاش گذاشته است . مرد باید مسئولیت پذیر باشد . رفیق بازی اش را نسبت به گذشته کمتر کند . زنش را امین خود بداند . کاری باشد . پس زن باید به چه چیز مرد تکیه کند ؟