خلاصه کتاب:
سمرا داستان دختر ی از قوم عرب است که عاشق پسری تهرانی و دانشجو در شهرش می شود. بیژن به قصد سرگرمی و دوستی دو روزه به سمرا نزدیک می شود ولی با اجبار خانواده ی دختر مجبور به ازدواج با سمرا می گردد. داستان سمرا داستان طرد و دوری او از خانواده و وارد شدن به خانواده ایست که به عنوان عروس پسرشان قبولش ندارند. سمرا داستان هزاران زنی است که قربانی شرایط و تعصب های قومی می گردند. سمرا داستان زنانیست که می سوزند و می سازند و دم بر نمی آورند…
خلاصه کتاب:
عقب عقب رفتم. باورم نمی شد این کار را کرده باشم. لبخند روی لب هاش با چینی که از درد روی پی شانی و بین ابرو هاش افتاده، در تضاد بود. روسری بزرگ روی سرم کج شده و موهام آشفته از کلیپس جدا و توی صورتم آمده بود. نفس هام مثل حیوانی زخمی، بلند و با صدا بود. در اتاق را باز کردم و بدون این که پشتم را به او کنم بیرون رفتم. می تر سیدم که دوباره خفتم کند. دوباره از پشت چنگ توی موهام بیندازد. آنقدر عقب رفتم که کمرم به میز خورد. چشم از اتاق برنداشتم…
خلاصه کتاب:
وصال دختری پرستار که به همراه برادر و مادربزرگش زندگی میکند. برادرش با دختری پولدار فرار میکند و هیچ کس نمی داند علت فرارشان چه بوده. این دختر فراری برادری خشن و غیرتی با مادری مریض دارد. پولاد، وصال را اذیت می کند و باور ندارد که وصال چیزی از فرار نمی داند. تا جایی که وصال مجبور می شود همراه مادربزرگش فرار کند و در یک عمارت از زنی مریض پرستاری کند. غافل از اینکه خودش، خودش را به دام انداخته و عمارت، خانه ی پولادخان است…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.