خلاصه کتاب:
منصور خانزاده مردی سی و دو ساله از یک خانوادهی متمول و صاحب رستورانهای زنجیرهای نارنج، عاشق سرسخت دختردایی خود به نام پریساست. دقیقا دو هفته مانده تا مراسم عقدشان پریسا طی اتفاقی به کما میرود و سپس دچار مرگ مغزی میشود. خانوادهی پریسا اعضای بدنش را اهدا میکنند و در این میان منصور چون دیوانهای به دنبال شخصی میگردد که قلب عشقش در سینهی او میتپد! و در این مسیر به دختری ساده و مهربان به نام هیوا دلدار برمیخورد و…
خلاصه کتاب:
آناهیتا مشفق، دختری که عزیزترین فرد زندگیش چند میلیارد بدهی بالا آورده و اون در صدد پرداخت بدهیهاست و به جایی میرسه که مجبور میشه تن فروشی کنه…. اولین مشتری اون سامان معتمدِ، صاحب بزرگترین شرکت لوازم آرایشی خاورمیانه، پسری عیاش و خوش گذرون که دخترا رو به اتاق خوابش هدایت میکنه!
خلاصه کتاب:
حاج حیدر با تهمت و اشتباه، مرتکب قتل میشه… و مادر یه پسر بداخلاق و سرسخت رو به کام مرگ میکشونه… میفته زندان و منتظر حکمش و امیدی نداره به نجات… پسر مقتول از خون مادرش نمیگذره… این بین دختر حاج حیدر، ارغوان، دنبال رضایت گرفتنه و پسر اون خانوم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده… به هر دری میزنه که رضایت بگیره ولی نمیتونه… دست آخر ارغوان خودشو میندازه جلوی ماشین پسره و پسره باید خسارت بده و یا بره زندان….
خلاصه کتاب:
اسمش دریاست… مثل اسمش پاک و زلال و عاشق… ولی عاشق یه آدم اشتباه… یه عشق اشتباه زندگیشو تباه میکنه. با دسیسهی مادرشوهرش از هم جدا میشن و کارش به روانشناس و دکتر میافته… ولی کوروش حامیش میشه، پسرعمویی که از بچگی عاشقش بوده و حالا با جدا شدن دریا از البرز، فرصت پیدا میکنه مرحم بذاره روی زخمهای دریا… آروم میکنه دریای طوفانی رو با معجزهی یه عشق ناب…
خلاصه کتاب:
صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباختهی شیدا میشه… زنی فوقالعاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و یه دختر کوچولو به اسم هستی هم داره!! شیدای ساده و سر به هوا تمام خط قرمزهای صدرا رو زیر پا میذاره و دل و دینش رو بدجور میبره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.