خلاصه کتاب:
قصه دلدادگی امیر حسین و ارغوان که با رفتن ناگهانی و بی خبر امیر حسین ارغوان میماند و دلتنگی و که با زخم زبون ها باید کنار بیاید. با همون خودکار واسم این شعر رو نوشتی؟ واسه من نوشتى؟! هنوز ارغوانت بودم؟ میگن دیگه هیچى مثل قبل نیست… میگن امیرحسین عوض شده، همه چیش فرق کرده! میگن ایران نیستی… بعضى وقت ها که با یه شماره ناشناس شمارهت رو میگیرم، وقتی میبینم ماه هاست این خط اعلام خاموشی میکنه باورم میشه همه چیز خاموش شده!
خلاصه کتاب:
داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب، عمارتی به نام دژ آشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده. دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل نکرده اواره دیار غربت شده… کامیاری که با دانستن واقعیت هایی متنفر و منزجر و عاصی شده… گندمی که سخت دلداده کامیار است و ناکام از عشق او… چه اتفاقی افتاده که کامیار از گندم دست کشیده…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.