خلاصه کتاب:
دختری سختی کشیده و تنها..دختری که سعی می کنه با اینکه خودش تکیه گاه نداره اما برای تنها کسایی که براش موندن یه تکیه گاه محکم و امن باشه و از هیچ کاری براشون دریغ نمی کنه…دختری شکننده، اسیب پذیر،محکم و با اراده ای قوی که سعی می کنه کسی شکنندگی و اسیب پذیر بودنش رو نبینه…محکم و با اراده قدم برمی داره برای هرچه بهتر شدن زندگی عزیزانش…با تمام قوی بودنش،بازم یه دختره و از جنس احساس..بازم نیاز داره که سر رو شونه ی کسی بذاره و حمایت بشه…دخترى که فک مى کنه دیگه احساس نداره اما…
خلاصه کتاب:
مستاصل روایت زندگی تلخ زنیست مطلقه که به همراه دخترش زندگی می کند و برای گذراندن امور اقتصادی زندگیش مجبور می شود دست به کاری بزند که با اخلاقیاتش جور در نمیآید…
خلاصه کتاب:
الوند ادیب، مردی که در کودکی از خانواده طرد شده و در خانهی مردی به نام حیدر بزرگ میشود و حالا پریناز دل در گروِ الوند داده… اما حقایقی که از گذشته مخفی مانده و حالا با افشای حقایق و رو شدنِ دروغها، الوند بینِ عشقی پاک و انتقامی مخوف درگیر شده که…
خلاصه کتاب:
تبسم دخترِ حجرهدارِ معروف حاج رسولِ اکبری، سودای ازادی در سرش دارد! اما وجودِ آدمهای اطرافش او را مدام به این نتیجه میرساند که طرز تفکرش با خانوادهاش متفاوت بوده و نمیتواند فضایِ خفقانآورِ خانواده و محله را تحمل کند! تصمیم به رفتن از خانه میکند اما…
خلاصه کتاب:
داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون و تخسش که از هیچ موقعیتی برای اذیت و آزار گلبهار غافل نمیشه، اون خونه رو برای اقامت خودش انتخاب میکنه….
خلاصه کتاب:
دختری از جنس بهار و لطافت بارون دختری در آستای پاییز زندگی بهاری خود و طلوع خورشیدی دوباره و طراحی که درد کشیدن و مقاوم بودن رو خوب طرح بزنه…
خلاصه کتاب:
کیان محتشم مردِ جذابى که با کینه اى که به دل داره براى انتقام واردِ بازى اى میشه و آرا دختر ساده و مظلوم داستان و هم واردِ بازى خطرناکش می کنه، در این بازى رازهاى براش برملا میشه و عاشق میشه و حالا باید دید آرا داستان ما چیکار می کنه...
خلاصه کتاب:
آرزو دختر هجده ساله و نابغهای که زندگیش با روال عادی طی میشه تا این که پدرش اون رو مجبور به ازدواج اجباری کرده و آرزو درست روز عقد تصادف کرده و …
خلاصه کتاب:
قلب، قلمرو عجیبیست. سرزمینی با مرزهای نامرئی، حکم رانی ستمگر و قوانینی نانوشته. گاه چنان وسعت مییابد که گویی کهکشان ها را در خود جای میدهد، و گاه چنان در خود فرو میرود که حتی تپشهایش را نمیتوان حس کرد. گویی تزار قدرتمندی در این سرزمین فرمانروایی میکند، تزاری با قلبی از جنس سنگ، که هرگز تسلیم احساسات نمیشود. تزاری که با دستان خودش دیوارهای بلندی به دور قلبش کشیده، دیوارهایی بلند و محکم، ساخته شده از خاطرات تلخ و از دست دادن ها. اما افسوس که حتی دیوارهای بلندترین قلعه ها هم نمی توانند جلوی رویش پیچک های سبز و لطیف عشق را بگیرند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.