خلاصه کتاب:
حاج حیدر با تهمت و اشتباه، مرتکب قتل میشه… و مادر یه پسر بداخلاق و سرسخت رو به کام مرگ میکشونه… میفته زندان و منتظر حکمش و امیدی نداره به نجات… پسر مقتول از خون مادرش نمیگذره… این بین دختر حاج حیدر، ارغوان، دنبال رضایت گرفتنه و پسر اون خانوم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده… به هر دری میزنه که رضایت بگیره ولی نمیتونه… دست آخر ارغوان خودشو میندازه جلوی ماشین پسره و پسره باید خسارت بده و یا بره زندان….
خلاصه کتاب:
به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست سالهاش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آنچه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه میشود زندگی او را دچار اتفاقات جدیدی میکند…
خلاصه کتاب:
نیکا به طور اتفاقی قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدر روانپزشکش را می خواند کیانوش پسر جذاب وزیبایی و بسیار ثروتمند بوده ولی از افسردگی شدیدی رنج میبرد و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا به طور مداوم تحتدرمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا می کند و از ان خانه…
خلاصه کتاب:
الناز دختری که یه زندگی معمولی نداره،پر از سختی،دختری که برای رسیدن به چیزی که میخواد با چنگ و دندون می جنگه، میگذره از خودش، خانوادش، خوشحالیش، پر از دلتنگی میشه، زخم می خوره از نزدیک ترین آدمای زندگیش! آخرش میشه اونی که می خواد؟ در زندگی پر از فراز و نشیبش به آرامش میرسه؟
خلاصه کتاب:
داستان آتش عشق من درباره ی دختریه که تو زندگیش ضربه می خوره ولی سعی می کنه راهش رو ادامه بده و بشه همون آدم سابق با تجربه های جدید و خدا هم یه آدم خوب رو سر راهش قرار میده. داستان از زبون تمنا و مهبد گفته میشه.
خلاصه کتاب:
گاهی می دونی داری راه رو اشتباه میری، زجر می کشی ولی میگی غرورم رو شکوندن، فکر می کنی با لج بازی داری تلافی می کنی ولی خبر نداری که لج بازی تو زندگی چاقوی دو لبه است، از هر طرفش که بگیری دست خودتم میبره! من توتیا دختر کوچیک جعفر آقا درست عین عقل کل خانواده همیشه حرف هام و تصمیماتم درست بود. اما یک امتحان کوچک یک تصمیم بزرگ یک غرور کاذب... زندگی منو زیرو رو کرد اونقدر که یک توتیا شد و یک آینه عبرت...
خلاصه کتاب:
در شهری بدون نام و زمانی بدون تاریخ، ناگهان مردی پشت یک چراغ راهنمایی رانندگی، کور می شود. کوری مرد، نه یک کوری سیاه، بلکه نوعی شناوری در مهی روشن است. دزدی مرد کور را به خانه اش می رساند اما خودروی او را می دزد. مرد کور با کمک همسرش، به مطب یک چشم پزشک می رود تا…
خلاصه کتاب:
نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام نمیداد هم این سرما تا صبح از پا درش میاورد بخصوص که موبایلش آنتن نمیداد تا از کسی کمک بخواد…
خلاصه کتاب:
مردی از جنس آتش با دنیایی درهم آلوده،سالهاست که میسوزد و میسوزاند اما محکم و پابرجاست. مثل همهی انسانهای دیگر، در زندگیاش دچار خطا و لغزشهایی شده است اما خبر از اتفاقاتی که روزگار برایش رقم زده است ندارد. نمیداند این سرنوشت برایش بازیای رقم زده است که از درون نابود میکند! این بین کسی پا به بازی گذاشت که لطیف بود، زیبا بود، دختر بود.سوءتفاهم شد. همهی آنهایی که زود قضاوت کردند لطمه خوردند، ضربه زدند.خون به پا شد اما به ناحق! زهرش دامن همهشان را گرفت…
خلاصه کتاب:
داوود با قدم هایی خسته و دلی شکسته به دنبال راهی برای التیام دردی است که به جانش افتاد قصه ی غصه هایش از او مرد سرسختی ساخت که با دنیا هم سر جنگ داشت و این بین به ازای سوختن عزیزترینش عزیز ترین دیگری را سوزاند به شعله ی انتقام ...
رمان تقابل
چشمانش مثل همیشه فقط جلوی پایش را میدید، از همان کودکی ماهرخ خانم سر به زیر بارش آورده بود و این اخلاقش هیچ دخلی به وجود پدر معتاد لاجونش نداشت. از سیزده-چهارده سالگی کار کرده بود و خرج خانواده اش را تأمین کرده بود. تمام دنیایش در خیر ببینی مادر و شرریطنت برادر و لبخند محدوب سرراحلش
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.