خلاصه کتاب:
آریا اِسکودِری که تو یکی از خانواده های اصلی و مهم اوباش در شیکاگو آمریکا به دنیا اومده، تلاش می کنه تا مسیر خودش رو تو جهانی پیدا کنه که هیچ گزینه ای برای انتخاب نداره. آریا فقط ۱۵ ساله بود که پدر و مادرش اونو به لوکا – خبیث – ویتیِلّو، پسر بزرگ رئیس نیویورک کوزا نوسترا، برا اطمینان از صلح بین دو خانواده، نامزد کردن الان تو ۱۸ سالگی، روزی که آریا سال هاست ازش ترسیده، به طرز خطرناکی در پیشه: عروسیش با لوکا. آریا از ازدواج با مردی که به سختی اونو می شناسه خیلی وحشت داره، مخصوصاً شخصی مثل لوکا که به دلیل خرد کردن گلو با دستای خالی، نام مستعار “خبیث” رو گرفت…
خلاصه کتاب:
زنهار یکی از مترادفهای کلمه پناه است… قصهی دختری رو روایت میکنه که کنار خانوادهش زندگی میکنه و روحیهی هنری اون باعث شده دختر شاد و سر زندهای به نظر برسه. سایه به واسطهی رشته و شغلی که داره وارد رابطهای میشه که از نظر خودش چندان جدی نیست اما همین امر باعث میشه ناخودآگاه مسیر زندگیش با ورود اشخاصی که سر راهش قرار میگیرن تغییر کنه… آدمها و ماجراهایی که خود به خود باعث اتفاقهای شهر بی آبرو شدند. داستان از طریق دو راوی روایت میشه.
خلاصه کتاب:
داستان دختری که مشکل قلبی داره خیلیم پولداره یه روز که بدون بادیگارد میره بیرون میدزدنش که یه مرده که خیلیم خوب می شناختتش میدزدتش بعد برای اینکه نگهش داره بهش دست درازی می کنه، مرده عاشق دخترست…
خلاصه کتاب:
می گویند مرگ درمان ندارد، اما مرده متحرک تکلیفش چیست؟ کسی برایش نسخه ای نپیچیده است. مرگ نصفه نیمه ای است که نه هستی و نه نیستی! تمامش درد است، دردی که درمان ندارد و ذهنی پر از افکار پریشان، من و افکار من و امثال مرا چونان در تنگنا گذاشته که هنوز جای جای بدنم از گرمای دست های او می سوزد…
خلاصه کتاب:
دختری که در خانواده بزرگ شده که ازاد اما نه در درس خوندن...مجبوره برای درس خوندن هرکاری کنه حتی نامزد کردن با پسر..... ولی پس از چند ماه صیغه… زمانی که مدرک تحصیلیش رو گرفت همه چی برای پدرش افشا میشه و پدرش برا حفظ ابرویش میگه از کجا معلوم این چند وقته با هم رابطه نداشتید و همه چی دست به دست هم میده به یه ازدواج اجباری...
خلاصه کتاب:
باران و مادرش مستخدم خانه ی آقا بزرگ هستند و کیا نوه ی آقا بزرگ، بنا به شرایطی و بر اساس مصلحت آقا بزرگ، کیا و باران مجبورند با هم زندگی کنند و چون باران دختر مذهبی و مقیدی هست، مابینشان صیغه محرمیت خوانده می شود و آقا بزرگ شرط میگذاره که اگه کیا دست از پا خطا کند و اتفاقی برای باران بیافتد، بخش زیادی از دارایی هایش را به نام باران میکند، باران برای کیا میوه ی ممنوعه اس و باید با هم زندگی کنند و کیا باید چشم از این دختر بگیرد…
خلاصه کتاب:
رمان راجب دختریه که توی ۱۰ سالگی اتفاق بدی براش افتاده و توی ۱۸ سالگی معتاد میشه… ولی چه اتفاقی باعث میشه همه ی این کارا رو بذاره کنار؟ شاید یه عشق نوپا…
خلاصه کتاب:
دلارام دختر کم سن و سال بلند پروازی که کنار خانواده ش احساس خفگی می کند و وقتی مجبور با ازدواج با انتخاب پدرش می شود به طور قاچاقی به کمک دخترعمویش از ایران به آمریکا فرار می کند و سال ها از خانواده خبر نمی گیرد تا بااینکه با دیدن پسرعمویش به دروغ می گوید در آمریکا ازدواج کرده است و گفتن به خانواده اش سودی ندارد و این ازدواج صوری را با دوست آمریکاییش بنام دیوید برگزار می کند غافل از اینکه دیوید واقعا عاشق اوست و ....
خلاصه کتاب:
سیروان و پاییز که اتفاقات بد و ناخوشایند زیادی رو پشت سر گذاشتن تا بلاخره تونستن کنار هم قرار بگیرن، حالا انتظار روزهای آروم و دلپذیری رو دارن که باهم خوش باشن.. ولی این داستان با طوفان و آتش شروع شده، به این راحتی مهار نمیشه. “چطوری به اینجا رسیدیم؟ به بند کشیده و اسیر شده تو این چرخه پر تکرار، روح هامون درحال محو شدنه و بدن هامون در حال خرد شدن.. ولی تو نترس! من برای تو میجنگم، تا به رویاهای پنهان قدم بذاریم و باهم یه واقعیت جدید
خلاصه کتاب:
دختری که بخاطِر نداشتنِ پول عمل قلب مادرش مجبور میشه صیغه ی دکتر بشه که قبلا ازدواج کرده و بچه دار نشده حالا از چکاوک بچه می خواد که باید بعد از دنیا آوردن بچه بره ! چی میشه عاقبت دختِر ساده ی ما؟ سرنوشت براش چه خوابی دیده؟ بخونید تا متوجه بشید!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.