خلاصه کتاب:
نگاهش را با لبخند از جایگاه عروس و داماد گرفت و دکمهٔ کت خوشدوخت و اسپرتش را بست. با دقت اطراف را از نظر گذراند. همهچیز مرتب بود. بهقاعده و طبق اصول. بیخود نبود تکتک تاریخهای چندماه آیندهاش هم برای مراسم عروسی رزرو شده بود. حالا تالار پذیراییاش حسابی اسم و رسم در کرده بود. تذکری به یکی از پیشخدمتها داد و جلوتر رفت. امشب مراسم خاصی بود. برای عروسی خواهر دوست قدیمیاش حسابی سنگ تمام گذاشته بود. همه چیز باید به نحو احسن انجام میشد.
خلاصه کتاب:
من نوه ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت! تا اینکه دست سرنوشت پدر و دختر را مقابل هم قرار داد. او نباید می فهمید رزا دختر اوست، اما شباهت دخترم با او غیر قابل انکار است! دختر چهار ساله ام دل و دین پدرش را برد و قلبش را تسخیر کرد! محمد فرهمند! شاید دل دخترم را برده باشد اما من هرگز دیگر به او شانس دوباره ای نخواهم داد! این عشق را خودم با دست خودم به خاک سپردم.
خلاصه کتاب:
همه چیز با یک یادداشت آبی مرموز که به لباس عروسی دوخته شدهبود، شروع شد. یه چیز آبی. من رفته بودم لباس عروس خودمو به فروشگاه لوازم دستدوم به علت خیانت نامزدم بفروشم. اونجا من یه چیز قدیمی پیدا کردم. این زیباترین پیامی بود که تا به حال خونده بودم: متشکرم که همه رویاهایم به واقعیت پیوستهاند…
خلاصه کتاب:
ترانه و حسام از دو شهر و فرهنگ متفاوت در دانشگاه دل به هم میدن و این دلدادگی به ازدواج ختم میشه… ترانه همراه با حسام برای زندگی مشترک به جنوب مهاجرت میکند. خانواده حسام مردسالار و پسر دوست هستند که اتفاقا هیچکدام از برادران حسام فرزند پسر برای وراثت و ادامه نسل ندارند… ترانهی باردار فرزند پسری در راه دارد و مورد حسادت برادران و خانواده حسام قرار میگیرد، ولی حسام ناراضی از وارث بودن و مورد کینه قرار گرفتن…
خلاصه کتاب:
رمان بیم داستان زندگی دختری رو روایت میکنه که اعتماد به نفس زیادی برای رویارویی با آدما نداره و به مجازی پناه میبره. کم کم توی منجلاب فرو میره و وقتی به خودش میاد که یه اشتباه جبران ناپذیر کرده! هدیه فکر میکنه تنهایی میتونه مشکل رو حل کنه ولی برخلاف اون چیزی که تصور میکرد خیلی زود همه از رسوایی که به بار اومده باخبر میشن
خلاصه کتاب:
هونیا دختر انسانی که بعد ازدواجش به طور اتفاقی متوجه میشه همسرش، آزاد، گرگینه ی آلفاست! از ترسش فرار میکنه اما آزاد میفهمه و برش میگردونه و در این بین با حامله شدنش، اونم سه قلو! ماهیت اصلی هونیا کم کم نمایان میشه اما برخلاف تصور بقیه، هونیا گرگینه نیست برای اینکه جونش در امان بمونه باید توی همین دوران حاملگی توسط گرگ آزاد تبدیل بشه و این خیلی خطرناکه اما…
خلاصه کتاب:
روایت زندگی یک دختر. هکری دل سنگ و خلافکار، که با ندانم کاری های پدرش به این راه پر فراز و نشیب کشیده شد. دختر قصه ی ما، مجبور به همکاری با هفت پسر خلافکار در باند بزرگ بارکد شد. در این میان، پلیسی وظیفه شناس و مغرور دل به دختری خواهد بست که تمام زندگی اش را خلاف و گناه پوشانده... در این میان تصمیمی میگیرد که سرنوشت هر دویشان را دچار تغییر می کند…
خلاصه کتاب:
چه زیبا پنداشتم که ازدواج کردم و بچه دار خواهم شد با دامادی در قاب تصویر گوشی و اجبار خانواده ام و خانواده اش برای این ازدواج راهی شدم به دیار او تنهای تنها و مژده عشق به خود دادم اما… گویا شاهزاده سوار بر اسب من صاحبی دارد به نام مافیا و او با تفکر سپر کردن من، با من ازدواج کرده است اما او مرا نمی شناسد اگر اون شاه نشین کژاوه مافیاس به او نشان خواهم داد چه کسی می تواند ملکه مافیا باشد و او را از جایی خواهم زد که فکرش را نخواهد کرد، من… او را … از قلبش نشانه خواهم گرفت و انتقام آرزو های از دست رفته ام را نشانش خواهم داد…
خلاصه کتاب:
وسوسه جنون سلطنت، دستان یک پادشاه اغشته به خون است… شرارت یک عفریت، قلب یک شهر را سیاه کرد.
غارت کردم، انسانیت را و جهنم را در زمین برپا کردم ابلیسی خونخوار از خود ساختم در تختِ خون پادشاهی کردم. رانده شدم از درگاه خدا و جهانی را به تباهی کشیدم شیطانِ مجسم امروز،حُکم دیروزِ چشمانِ توست. من جهان را برایت دوزخ می کنم …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.