خلاصه کتاب:
این رمان برگرفته از واقعیت هست و راوی داستان، آرش، پسری که از بچگی عاشق دختر خاله اش بوده اما این آوازه و شهرت عشق اونا در بزرگسالی راه متفاوتی پیش میگیره. آرش بخاطر یکسری اتفاقات خودشو غرق کار میکنه و تمام احساس و عشقشو از دست میده. اما دوباره با یه اتفاق غیر منتظره همه زندگیش زیر و رو میشه و…
خلاصه کتاب:
این رمان در مورد دختری به اسم شیرین که بعد از فرار از دست پیمان به همراه خواهرش شیدا گیر یه دسته خون آشام میوفتن. شیرین بعد از اینکه از ماجرا خبر دار میشه درصدد اینکه از اونجا برن اما همه چی با مرگ خواهرش بهم می ریزه…
خلاصه کتاب:
همه چیز از یک شوک بزرگ شروع میشود… و نقابی که برای کنار زدنش، نیاز به قربانیست. «آریانا جاوید»، دختر یکی از سرشناسترین خانوادههای اصفهان است که تنها دو روز بعداز عروسی مجبور میشود همسر و خانهاش را ترک کند و بیخبر، به مکان نامشخصی برود. آریانا دنبال حقیقت است حتی به قیمت از دست رفتن آبرو! دنبال آشکار کردن رازیست که میگویند اگر برملا شود، قیامت به پا خواهد شد…
خلاصه کتاب:
آفرت در زبان کردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده است نه خانم است نه زنیکه نه ضعیفه نه زن او را آفرت می نامند به معنای آفریننده. آفرت دختری از تبار نسل تافته جدا بافته است که در بدترین شرایط توانست خودش را نجات بدهد و برای انتقام سر دو راهی قرار می گیرد، دختری که در حال و هوای اولین مرد زندگیش است و در این میان مرد دیگری هم وارد زندگیش می شود. رمان آفرت داستان چند زن ومرد را می گویید که هرکدام به نحوی به آفرت مربوط می شوند، جدال میان ۳ ضلع یک مثلث، افرت مغرور و در پی انتقام، ارژین پسری سخت وغیرقابل نفوذ، مسعود مردی که با عشق خوب تا نکرد. در این میان آفرت برای این انتقام مجبور به زندگی با مردی سرسخت می شود….
خلاصه کتاب:
اینجا زمین است... گرد است... تویی که مرا دور زدی! فردا به خودم خواهی رسید... حال و روزت دیدنیست... مرا می شناسی؟ من وحشت تو هستم! گول چهره ی فریبنده ام را نخور من گرگی هستم در لباس میش... از من بترس! زیرا من عذاب آورترین درد تو هستم! حالا آمده ام تا تومرد دریا را اسیر خود کنم... از من بترس... بترس... بترس از روزی که دلت اسیر من شد... من دختر مافیام... من وحشت دنیا هستم...
خلاصه کتاب:
من همانی ام که هزار بار هم اگر زمین بخورد، دستان کسی را برای بلند شدن نمی گیرد، دست به زانوی خودش می گیرد و بلند می شود. من همانی ام که برای اشک ریختن، دیوار را به شانه ی آدم ها ترجیح می دهد، همان که خودش، خودش را آرام می کند و خودش تکیه گاه و دلگرمیِ خودش می شود. همانی که عادت کرده قوی باشد، حتی وقتی تمام پیکرش از ضربه های مسیرهای سخت، زخمی ست، همانی که می خندد، حتی وقتی دلیلی برای خندیدن نیست، حتی وقتی حنجره اش از بغض های پنهانی، درد می کند… من همانی ام که آرزوهای بزرگ می کند و برای رسیدن به آرزوهایش، یک تنه تا پای جان، می ایستد و با موانع و سختی ها می جنگد، همانی که با مشکلاتش رفیق است و زخم هایش را دوست دارد… این منم! کسی که از نا امیدی هایش، امید می سازد و از دردهایش، پله… آری این منم دختری رها از زنجیرهای فلزی…
خلاصه کتاب:
من سیاوش پاکزادم… برخاسته، از سختی های کوچک و بزرگی هستم، که سرنوشت در سر راه قرار داده بود… اما تصمیم گرفتم در برابر مشکلات صبور بمانم و زندگی کنم…
خلاصه کتاب:
داستان عاشقی پسر مردی کشاورز است که سخت دلباخته دختر خان شده است و هنگامی این داستان را روایت می کند که عشقش (هلیا) پس از گذر روزها از فرارشان از شهری که در آن کودکی خود را به دست جوانی سپرده بودند، او را تنها رها کرده و به خانه بازگشته بود. مرد عاشق به شهری باز می گردد که روزگاری به خاطر عشقش از آن گریخته بود و از آن طرد شده بود.به شهری که دوستش می داشت… و می گوید هیچ عشقی ماندگارتر از عشق به خاک نیست…
خلاصه کتاب:
ال آی داستانی از دنیای گرگینه ها و خوناشام هاست با چاشنی جادو … اِل آی دختر آلفای یه قبیله گرگینه هاست ، یه گرگینه بدون گرگ که باید بخاطر گناه برادرش به یه قبیله جدید بره ! جایی که همه فکر می کنن بخاطر ضعف ال آی نابود میشه اما اون نه تنها زنده می مونه … بلکه برمی گرده، برمی گرده قدرتمند تر از همیشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.