خلاصه کتاب:
طنین دختر مستقل و خود ساخته ای که تو رابطه ی اشتباهی قرار میگیره و مجبور میشه بارِ اشتباهی که کرده رو به دوش بکشه و مسئولیت پذیر باشه، این بین وقتی از خانواده طرد میشه. دوست صمیمیش اهورا به دادش میرسه و داستان از جایی شروع میشه که به ناچار مجبور میشه با اهورا زندگی کنه و…
خلاصه کتاب:
به من زخم می زنی اما از رو نمی روم، شده ام مادری که درد دارد اما نمی نالد، یکی نیش می زند، دیگری نیشتر، پیله تنیدم به سکوت که ببینی ام، که حرف ها را از زیر زبانم بیرون بکشی، من تنیده شده ام به سکوتی که پیله اش بوی بی پروانگی می دهد، تو بیا کمی نوازش به جانم بریز، کمی عشق در بغلم بینداز، کمی خاک لباس هایم را بتکان، پشت من بعد این همه آدم به تو حداقل گرم باشد نازنینم …
خلاصه کتاب:
مریم دختر ساده ای از یک خانواده فقیر، دل به نگاه سبز و حرف های عاشقانه بابک پسرعموی سمیرا دوست صمیمی و همسایه اشان میبندد. ولی با ورود امیر شایان پسرخاله بابک و همسایه جدید مریم، امیر به شدت سعی می کند مریم را از بابک دور کند و دائما در مورد بد بودن بابک به او هشدار می دهد ولی مریم نمی پذیرد تا روزی که بابک به جای او سمیرا را برای ازدواج انتخاب می کند و بدتر از ان می فهمد که در تمام این مدت که به او اظهار عشق می کرده، همزمان برای سمیرا هم نقش یک عاشق دلخسته را بازی می کرده ولی….
خلاصه کتاب:
این رمان روایت زندگی ۵ نفر را به تصویر می کشد… آرزو، آرمان، کوهیار و کوهسار که دو برادر دو قلوان، ریما و در آخر هم یارا. شخصیت اصلی این داستان یارا، دختری شیطون و مقاوم که چند سال پیش بخاطر سختی و تحقیر و توهین و کتکایی که مدام از خانوادش می خورده از پدرش یک چک با مبلغ بالا می دزده و به ترکیه فرار می کنه و بعد از سختی های فراوان به کانادا مهاجرت می کنه تو یک ساختمون خرابه با اون ۵ نفر دیگه آشنا میشه و رابطه دوستانه ی خیلی خوبی باهم برقرار می کنن تا اینکه در یک شب دورهمی در کنار همدیگه آرمان پسر خالش کیان و به خونه یارا دعوت می کنه که…
خلاصه کتاب:
داستان درمورد تمپرنس، زنی است که در کلابی با غریبه ای آشنا می شود و روحش هم خبر ندارد آن غریبه در واقعیت آدمکشی بیرحم است، وقتی صدای کین در انبار اکو شد آجر تیزی پشت تیشرتمو شکاف داد. قبل از اینکه بفهمم چی گفت، بهم نزدیکتر شد. نه فقط حرفاش… اعترافشه که قدرتش از یه بمب اتمی هم بیشتره….
خلاصه کتاب:
تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه، همسر جدید حسام بار داره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده، تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام جدا می شه و التماس های حسام هم فایده ای نداره، چند ماه بعد از طلاق، محمدحسین که وکیل تبسم هم هست و از بچگی با تبسم بزرگ شده، بهش ابراز علاقه می کنه و درست زمانی که تبسم قراره به پیشنهاد محمدحسین فکر کنه…
خلاصه کتاب:
پدرم مرتکب یه اشتباه وحشتناک شد و فقط من باقی موندم تا تاوان کارش رو پس بدم! به عنوان گرگینهای که تو یه گروه قدرتمند بزرگ شده من باید به بهترین شکل ممکن زندگی می کردم. اما بعد از اینکه پدرم سعی کرد رهبرمون رو به قتل برسونه، به من برچسب یه خائنِ منفور، طردشده، کثیف و به درد نخور زده شد! وقتی دیگه نتونستم زندگی بین گرگینههای گروه رو تحمل کنم، فرار کردم اما ظاهرا اونها دوست نداشتن کیسه بوکسشون که من بودم رو از دست بدن. تورین، پسر رهبر گروه، اومد دنبالم تا قبل از اولین تغییر شکلم، منو به گروه برگردونه. با اولین تغییر شکل معلوم میشد که جفت واقعی من کیه…
خلاصه کتاب:
اسمش دریاست… مثل اسمش پاک و زلال و عاشق… ولی عاشق یه آدم اشتباه… یه عشق اشتباه زندگیشو تباه میکنه. با دسیسهی مادرشوهرش از هم جدا میشن و کارش به روانشناس و دکتر میافته… ولی کوروش حامیش میشه، پسرعمویی که از بچگی عاشقش بوده و حالا با جدا شدن دریا از البرز، فرصت پیدا میکنه مرحم بذاره روی زخمهای دریا… آروم میکنه دریای طوفانی رو با معجزهی یه عشق ناب…
خلاصه کتاب:
فرشته در خانواده ایی نابسامان زندگی می کند. پدر او فردی معتاد است که از همسر خود برای تأمین اعتیاد ش پول می گیرد. مادر فرشته با خیاطی روزگار می گذراند. برادر او نیز ترک تحصیل کرده و برای کمک به معاش خانواده در یک نجاری کار می کند. پدر فرشته هر گاه پولی ندارد به جان فرشته می افتد و او را زیر مشت و لگد می گیرد. او فقط در دبیرستان با خانم شاهمیری صمیمی است. خانم شاهمیری از او دعوت می کند که به خانه آنان برود. این میهمانی سرآغاز آشنایی او با منوچهر برادر خانم شاهمیری می شود و روزگار برای فرشته عوض می شود.
خلاصه کتاب:
هانیه که دانشجوی رشتهی ادبیاته از سال اول دانشگاه در برابر اصرار خانواده مبنی بر ازدواج و دیدن خواستگارا مقاومت کرده، تا اینکه بحث خواستگاری حامی پسرعمهاش که تا اون زمان به دلیل خطرناک بودن شغلش از ازدواج سر باز میزد مطرح میشه. هانیه میفهمه که نسبت به حامی یک حس هایی داره. تصمیم میگیره جواب مثبت بده که با خواستهی حامی دچار تردید میشه…!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.