خلاصه کتاب:
علیسان پسر حاجی مغرور و عیاشی که وقتش و با دخترای دور و برش می گذرونه و برای به دست اوردن ازادی هاش بیشتر برخلاف میل بابا حاجیش از خونه زده بیرون، خانواده اش برای برگردوندنش کارای زیادی انجام می دن، مثل ترتیب دادن یه ازدواج اجباری…
خلاصه کتاب:
شاید این تلنگر واجب بود، شاید باید بیشتر اطرافمو می دیدم، با چشم باز. شایدم این اتفاق به خاطر شروع بدمون بود. شروعی که با دادگاه و بیمارستان و دعوا شروع شد. بد شروع کردیم. کاش خوب تمومش کنیم. دلواپسم، به خاطر مردی که روزی آینده امو تباه کرد. شایدم خودم مقصر بودم، غرور زیاد و لج بازی بیش از حد... شایدم تقدیرم این بوده و من زیادی منفی بین هستم. اگر با لجبازی روزمونو شب نمی کردیم، این آینده ی سیاه تقدیرم نبود. کاش خدا یه فرصت دیگه بهم بده، فقط یه فرصت…
خلاصه کتاب:
روناهی خبط کرد… اشتباه کرد… دختر خانِ ایل حق عاشق شدن نداشت… حالا که عاشق شده باید طرد شود… آن هم به دستور پدر… به دستور کسی که در چهره ی روناهی معشوقش را می دید… چه فرقی بود بین روناهی و دخترهای ایل که همه عاشق می شدند و پدر میانجی گری می کرد… سال ها بعد یک نفر فدا شد… یک زن… یک زن بیگناه…. آساره شایسته بدون هرگونه خطایی مورد اتهام قرار گرفت… به او تهمت زده شد… تهمتی ناگوار که پیش شوهر رسوایش کرد…
خلاصه کتاب:
اون قدرتمند بود، بزرگ و رییس من بود، یک ترکیب کشنده! وقتی توی رزومه شغلیم دروغ نوشتم نمیدونستم خیلی قضیه مهمی باشه. قرار بود برای یک زن کار کنم، البته فقط فکر میکردم یه خانمه… اما جولیان مسترز قطعا یه مرد کامل بود… از اون نوع مردهایی که توی خواب میبینی. بچههاش شیطون بودن و من از پنجره جاسوسیش رو کردم و وقتی داشت کاری زشت و درعین حال دلفریب انجام می داد مچش رو گرفتم…
خلاصه کتاب:
کارن محتشم پسری که با غرورش سردیش همه رو به طرف خودش میکشه!! ولی…. دختری مو قرمزی که از قضا دختر عموش هم هست و از ۱۰ سالگی زن کارن محسوب میشه کارن رو به خودش جذب میکنه که در این هنگام…
خلاصه کتاب:
گلنار دختر یتیمیه که تا به حال زیر چتر حمایت قیم قانونیش بوده. تصمیم میگیره از حمایت اون خارج بشه و روی پای خودش بایسته. یه تصمیم به ظاهر آسون که دردسر بزرگی درست میکنه و هلش میده به گذشته و آینده ش رو هم تحت الشعاع قرار میده. تاراز اونقدر به خودش اعتماد داره که حرف هیچ کس رو قبول نداره، حتی عموی پیری که دائم بهش میگه با هر دستی بدی، با همون دست پس میگیری و نباید تقدیر و بازی هاش نادیده گرفت. تاراز زمانی که با گلنار روبرو میشه، تازه معنی حرف عمو و قدرت سرنوشت رو میفهمه….
خلاصه کتاب:
لارتن کرپسلی با اوقات تلخی روی تپه یخی و نا مطمئنی آمد به دریای یخ زده درون قله های ناهموار خیره شد. در دهه های زندگی اش به عنوان یک خون آشام بیشتر مکان های جهان را دیده بود، اما اینجا ناگوارترین سرزمین ناآرامی بود که او تا به حال تجربه کرده بود. فلاتی از فلفل های یخی با نمای صخره های عظیم تازیانه های برف یک مرد را…
خلاصه کتاب:
با خیانت ایرج به شریکش آریان پور،راد، پسر آریان پور ، صمیم دختر ۱۸ ساله وعزیز ایرج را می رباید تا ایرج را وادار به انجام تعهداتش کند ، صمیم بعد ازتحمل یک هفته وحشتناک دراسارت راد واز دست دادن امتحان کنکوری که یک سال برایش درس خوانده با کمال تعجب متوجه می شود که…
خلاصه کتاب:
من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…
خلاصه کتاب:
بارش بعد از مرگ مادرش، متوجه میشه که پدرش بهش چشم داره و با دستکاری شناسنامه می خواد عقدش کنه. فرار می کنه و میاد تو خونه ی هامین، مردی که متهم به قتل مادرشه.. هامین برای موندنش شرط می ذاره یا صیغه اش بشه یا خدمتکار خونه بشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.