خلاصه کتاب:
آفتاب بیخ دیوار کشیده شده است و من هنوز مستأصل دم در خانهی حاج آقا نکویی ایستادهام. مردی که همهی اهل محل از او به خاطر حضورش در محافل خیرین و رسیدگی به احوالات در و همسایه به نیکی یاد می کنند. خانه اش کلنگی است و به نظر قدمتی حداقل پنجاه ساله دارد…!
خلاصه کتاب:
داستان از زندگی عادی دختر ۱۸ ساله ای به نام بِتسابه شروع میشه. بِتسابه پشت کنکوریه و خیلی سخت برای رسیدن به هدف های آینده اش تلاش میکنه. اما سرنوشت این راه بی حاشیه رو برای اون کافی نمیدونه و زندگی بِتسابه رو درگیر احساسات گنگی میکنه. احساساتی که خودِ بِتسا باید درموردش تصمیم بگیره. ورود سعید به فکرش آغازی برای تجربه های جدید میشه. اما این تجربه ها با سعید به پایان نمیرسه و قشنگه…
خلاصه کتاب:
الناز دختری که یه زندگی معمولی نداره،پر از سختی،دختری که برای رسیدن به چیزی که میخواد با چنگ و دندون می جنگه، میگذره از خودش، خانوادش، خوشحالیش، پر از دلتنگی میشه، زخم می خوره از نزدیک ترین آدمای زندگیش! آخرش میشه اونی که می خواد؟ در زندگی پر از فراز و نشیبش به آرامش میرسه؟
خلاصه کتاب:
کیارش عادل با عشقی ممنوعه دست به گریبانه و درست وقتی که مانعی سد راهش نیست و میخواد عشقش رو جار بزنه متوجه دسیسهای میشه که مسبب تمامش …
خلاصه کتاب:
شاران رزمجو بازیگر معروفیه که درگیر شایعات میشه، تا جایی که به زندگی حرفه ای و خصوصیش لطمه ی بزرگی میزنه. این بین تنها کسی که میتونه به شاران کمک کنه هامون صدر هستش. مرد با نفوذی که تو گذشته ی شاران نقشِ مهمی داشته و حالا براش حکمِ یه دشمن رو داره. اما شاران میتونه با دشمنِ قدیمیش مصالحه کنه ؟!
خلاصه کتاب:
آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سال ها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام می دهد کاوه او را ترک می کند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی کرده بود ازدواج می کند. آناهید افسرده شده محل کار خود را عوض می کند تا دیگر با کاوه برخورد نداشته باشد. آناهید در آنجا با آرتام مهرزاد دکتر متخصص قلب اشنا می شود . آرتام که بسیار زیباست و موقعیت خوبی دارد وقتی کارهای آناهید را میبیند…
خلاصه کتاب:
داستان آتش عشق من درباره ی دختریه که تو زندگیش ضربه می خوره ولی سعی می کنه راهش رو ادامه بده و بشه همون آدم سابق با تجربه های جدید و خدا هم یه آدم خوب رو سر راهش قرار میده. داستان از زبون تمنا و مهبد گفته میشه.
خلاصه کتاب:
صدف زنی که در دهه سوم زندگیش با چند بیماری دست و پنجه نرم می کند برای همین به شوهرش که توی ترکیه دارد تحصیل می کند پیغام می دهد که برگردد و سرپرستی دخترشان را بر عهده بگیرد. ولی شوهرش وقتی برمیگردد با دوست دختر سابقش و یک دختر بچه برمیگردد. صدف تحمل نمی کند و می خواهد طلاق بگیرد که با حقایقی زیادی از زندگی علی در ترکیه آگاه می شود و اینکه مجبور به این رابطه شده بود ولی نمی تواند ببخشد نمی تواند فراموش کند و ….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.