خلاصه کتاب:
اول مجلس خیلی معذب و ناراحت بودم از اینکه من به عنوان دوست دخترش و نامزد آینده اش آخر از همه در جریان تولدش قرار گرفته بودم و کادوئی هم نداشتم که بهش بدم خجالت کشیدم پیش دوستاش …هر چند خود مانی کمی با گفتن اینکه هدیه ی بارانا سوپرایز و خصوصیه کمی موضوع رو ماستمالی کرد تا بچه ها هوی بکشن و کلمه ی خصوصی رو سوژه کنن …
خلاصه کتاب:
قصه ای فوق عاشقانه، با یه راز بزرگ که کشفش طپش قلبها رو در پی داره... کژال دختری که تو گذشته دردهای زیادی کشیده، انقدر زیاد که تو قلب مهربونش تلنبار شده و نمیتونه آروم بگیره... اتابک مردی که از عشق به جنون کشیده شده و... و فرهانی که یه راز بزرگ تو سینه ش پنهونه و میخواد مرهم بشه به دردهای کژال...
خلاصه کتاب:
باران و پیمان، زوج عاشقی هستند که چندسالی از شروع زندگی مشترک و عاشقانشون می گذره، اما بارداری ناخواسته باران و خطری که تهدیدش می کنه باعث می شه این زندگی دچار چالش هایی بشه که خوندنش خالی از لطف نیست…
خلاصه کتاب:
هیزم شکن برای جمع آوری هیزم به جنگل رفته بود که زیر خرواری از برف بدن نیمه جون دختر بچه ای ۷ ساله رو پیدا کرد و با خودش به خونه برد.دختر بچه ای که به طرز عجیبی زنده موند اما چیزی از گذشته و یا اسمش رو به یاد نداشت.دختری با چشم ها و خونی به رنگ نقره ای… سوفیا بزرگ شد اما هیچکس در دهکده پذیرای دختر عجیبی مثل اون نبود… با مرگ هیزم شکن هنگامی که هلنا همسرش سوفیا رو از خونه بیرون می کنه سوفیا تصمیم میگیره با تنها چیزی که از زندگی گذشته اش براش باقی مونده…
خلاصه کتاب:
خاطره بازی توی دنیای حال رو دوست دارید! این رمان با ۳۰ درصد تخیل... ۷۰ درصدش واقعی واقعیه... این یه رمانه از یه خاطره قدیمی... از یه قلب نا آرام... از دو تا جوون… از دو تا عشق!!! قراره سرکی بکشیم توی دنیای قدیمی یه مادربزرگ... یه مادربزرگ قصش شبیه قصه هاست ولی واقعیه… مادربزرگی که حالا بینمون نیست ولی حاصل زندگی داره و داستان محور این دو تا جوون (حاصل زندگی مادربزرگشون) میگذره…
خلاصه کتاب:
سوین اجبار میشه بخاطر عزیزانش خودش رو معامله کنه… ولی بعد اسیر شدنش توسط جیمز می فهمه که تمام این مدت وسط یه بازی ای بوده که از خیلی سال پیش برنامش رو چیده بودن... بالدازار نمرده و ...
خلاصه کتاب:
غیاث مرد بسیار جذابی است که سالهاست عشق در گروی نسیمی دارد که با اعتقادات خانواده ش همخوانی ندارد و زمانی که می خواهد به او بدون خانواده ش پیشنهاد ازدواج دهد می فهمد نسیم پنهانی با کسی دیگر ازدواج کرده است. غیاث یاغی شده از خانواده ش تصمیم می گیرد بر خلاف اعتقادات خانواده ش قدم بردارد و با سواستفاده از دختران جوان آبروی پدرش را به حراج بگذارد که با دختری به نام بهار رو به رو می شود دختر پاک و مهربانی که آواره شده است…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.