خلاصه کتاب:
عشق و علاقه ی تندر به لیلی بر هیچکس پوشیده نیست. اما لیلی از این عشق سر باز می زند و کسی دیگر را جایگزین تندر می کند. تندر برای برگرداندن عشق خود، رقیب را از میدان به در می کند، که به قیمت زندگی کسی تمام می شود…
خلاصه کتاب:
طوفان آسایش، جوانی اش را وقف پیدا کردن آدمی میکند که روزی تمام زندگی اش را نابود کرده است.. در این بین تصادفاً با یک شاگرد مکانیک به نام چمان مهرآرا آشنا شده و با کمی کنکاش متوجه میشود که چمان ارتباطاتی با شخصی که طوفان در پی اوست، دارد… به خیال طوفان این آشنایی یک اتفاق یا تصادف ساده است و قصد میکند از آن به نفع خودش استفاده کند غافل از اینکه...
خلاصه کتاب:
سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفهای از رستهی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخالهاش درگیر پروندهی قتلی میشود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست سالهاش را هم دنبال میکند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا میکند و در مسیر قصاص کردن او، مجبور به شراکت با دختری میشود که در ادامهی این شراکت، طی سفر اجباری به گیلان اتفاقات ریز و درشتی برای هر دو پیش میآید. گستاخی و سرتقیهای دخترک، غروری مردانه را میلرزاند و آتش جدیدی در وجود اهورا زبانه میکشد و درنهایت، قلبی یخی به آغوش جنون میرود. آتش خشم و انتقام، مصالح راه را میسازند و جنون، شاید نفس آخریست که اهورا را به کام زندگی پس بدهد…
خلاصه کتاب:
این رمان قصه دختریه که با دزدیده شدنش انگار وارد یه دنیای دیگه میشه دنیایی که با دنیای خودش خیلی متفاوته... طی اتفاقاتی مجبور میشه وارد یه بازی بشه بازی که توسط دروغ های پی در پی یه آقازاده وابسته به جیب باباش شکل میگیره کم کم اتفاقاتی می افته که سمت و سوی زندگی این دونفر به سمت دیگه ای کشیده میشه طوری که در نهایت مدلینگ اسلامی ما دلشو به یه نفر میبازه اما...
خلاصه کتاب:
رمان دربارهی دختری ۱۷ ساله به نام طناز است. دختر قصهی ما هم مثل همهی دخترای دیگه، عاشق میشه. اما تو سنی که همه بهش میگن: تو خیلی سنت کمه و اصلا نمیدونی عشق چیه، چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی! اما طناز عاشقه و حتی شاید، عشقش از همهی عشقهای این شهر واقعی تره! اما این عشق یه تفاوت بزرگ با بقیه عشقها داره و اون هم اینه که…
خلاصه کتاب:
دیلان دختری اهلِ روستای دور افتاده ای به نام کوهپایه در خوزستانه… درگیر زندگی با طایفه و عشیره های عربیه که عده ای از اون متنفر و عده ای دوسش دارن. حکم که صادر میشه… دیلان باید انتخاب کنه که درگیر زندگی جهنمی تو کور ترین نقطه دنیا بشه؟ یا قوانین بازی و به هم بریزه و از حاکم و بازیش فرار کنه ! و راهی نداره جز…
خلاصه کتاب:
خورشید صولتی، همسر حبیب، بعد از نماز صبح چشماش رو می بنده و .. زهرا رضایی، فرزند حبیب، یک شب گیر میوفته بین چند تا نامرد و .. علی رضایی، فرزند حبیب، تمام داشته هاش توی تهران رو رها می کنه و .. امیرعلی سیمایی، فرزند سعید، خسته و شکسته از دنیا هوای پریدن به سرش می زنه و …
خلاصه کتاب:
گیسو دختری که پدرو مادرشو ازدست میده با دزدی روز خودشو شب میکنه و با گندم خواهر ۹ ساله اش زندگی میکنه… پدرو مادر گیسو که توی تصادف فوت میکنن و ازقضا مقصر شناخته میشن… داریوش که پسرشو دراثر این تصادف از دست داده گیسو رو پیدا میکنه و ازش یا دیه میخواد یا گندم رو… توی این گیرو دار زندگیش، با امیر سام روبه رو میشه و مشکلاتش دوبرابر میشن…
خلاصه کتاب:
صنم دختری ست جوان که در اوج جوانی در حادثه ای دلخراش والدینش را از دست می دهد و مجبور به ترک دیار و زندگی در کنار عمو زاده هایش می شود. او در منزل عمو، با پیشنهادهای دختر عمو و پسر عمویش روبرو شده و چالش هایی جدید و غیر قابل پیش بینی را تجربه خواهد کرد…
خلاصه کتاب:
غریبه آشنا، امروز دیدمت.. باورت می شود بعد از ماه ها چشم انتظاری و دلتنگی در میان ازدحام مردم و در شلوغ ترین نقطه شهر دیدمت؟ راستی، تو مرا ندیدی؟! مگر می شود آخر؟ آن تنه محکمی که تو به من زدی و رفتی… یعنی واقعا متوجه نشدی چگونه تن و دل کسی را به رعشه انداختی؟ اصلا اینها به کنار، من که تا چند دقیقه نگاه دلتنگم مات قیافه ات بود، سنگینی اش را حس نکردی؟! می دانی غریبه آشنا، از اینها دلخور نیستم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.