خلاصه کتاب:
جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا میشوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد. حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیریهای برادرها بعد از طلاق، باعث میشود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند. این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است، گذشتهها را توی صورتش خواهد کوبید!
خلاصه کتاب:
دختری که عاشق پسرعموی مغرورش میشه اما توسط یکی از همکارا و رقیب های مهبد که ۲۰سال از الیسا بزرگ تره، دزدیده میشه ولی مهبد همچنان به دنبال گمشده ی خودش میگرده تا اینکه…
خلاصه کتاب:
زندگی بنفش ماجرای زندگی بنفشه و نیماست. نیما مدت هاست عاشق خواهر کوچیکتر دوستشه. اما بخاطر ۱۲ سال اختلاف سنی حرفی نمی زنه. اما درست زمانی تصمیم می گیره وارد عمل شه که بنفشه تو یه رابطه عاطفی قرار داره! ولی دیگه نیما دست بردار نیست… اما این تمام ماجرا نیست مخصوصا وقتی ماجرایی از کودکی بنفشه برملا میشه… درست وقتی نیما و برادر بنفشه صمیمی میشن….
خلاصه کتاب:
این رمان درمورد دختریه که پدر مادرشو از دست داده و با پسر عمو هاش زندگی می کنه! این دختر همون کسیه که عاشق یه گل فروش خیابونی میشه! همونی که عاشق پول نیست و عشقش واقعیه! این دختر همون دختر پونزده ساله ایه که به اجبار عروس شده! همونی که همراه شوهرش میره پیش شیخای عرب! پایان زندگی این دختر چی میشه؟ به عشقش می رسه؟ عشق واقعی اون دختر کیه؟ شوهرش؟ یا یه گل فروش خیابونی؟
خلاصه کتاب:
جدا شدیم از هم، بی آنکه بدانیم یک لحظه جدایی، چه به سرمان می آورد! پریشان شدیم... دیوانه حال شدیم... من مجنون شدم و تو لیلی منِ دلداده! حال دوست دارم، بعد از سال ها لیلی شوی و من باز مجنون و دیوانه یِ تو... عاشقم باشی و عاشقت باشم! فقط یک ساعت را برایِ من باش... می شود؟
خلاصه کتاب:
یه اتفاق در گوشه ای دنیا... شاید دلیل محکمی برای وجود منو تو باشد منو تویی که در کنار هم سر... یه بازی بچگانه... یه حماقت احمقانه... یه تصادف عاشقانه... یه نگاه دلبرانه... به سمت هم جذب شدیم هر کدوم با افکار و نقشه هایی که داشتیم اما در نهایت مسیرمون تغییر کرد قطار زندگی ترمز کشید و منو تو با کله توی قلب های هم پرت شدیم…
خلاصه کتاب:
ماجرای دختریه که پرستاره تو یه شهر دیگه، شب یلدا میره مهمونی و مامانش زنگ میزنه که بابات حالش بد شده، دختره مجبور میشه برگرده که سوار ماشین یه نفر میشه که میخواد بهش دست درازی کنه. میره دوستاشم میاره و وسط راه یه نفر که میاد نجاتش بده مجبورش میکنن باهاش باشه، و دختره حامله میشه در حالی که اون مردِ عقیم بوده…
خلاصه کتاب:
حنا صادق و امیر والا وارسته دو دوست قدیمی که بعد از سال های دور دوباره سر راه هم قرار گرفتن با گذشتِ زمان زندگیشون دستخوشِ تغییراتی شده و اون ها رو تبدیل به آدمای دیگه ای کرده که شباهتی به گذشته ی خودشون ندارن. فقط زمان مشخص میکنه که این آدمای جدید چه کارهایی از دستشون بر می آید.
خلاصه کتاب:
چرا مادر و پدر من فکر میکنن با ازدواج من میتونن علاقه و رفتار های منو کمرنگ کنن؟ هووف... تقه ای به در خورد. ماهی؟؟ روی تخت نشستم مامان وارد اتاق شد و با دیدن من که با قیافه شلخته و موهای ژولیده روی تخت نشسته بودم جیغ کشید. _وا خاک عالم تو چرا هنو حاضر نشدی؟؟! این لباس های پسرونه و زشت رو هم از تنت بکن… (این رمان جلد دوم رمان هانا پسر تقلبی است.)
خلاصه کتاب:
با عجله از پله ها بالا رفت و خودش را به اتاق خواب رساند. همانطور که نفس نفس میزد شالش را از سرش کند و مانتواش را روی تخت انداخت. ناگهان چیزی توجهش را جلب کرد. یک کمربند مردانه مشکی که حلقه شده بود و وسطش یک تکه کاغذ بود. ضربان قلبش شدت گرفت. با ترس به تخت خواب نزدیک شد و کاغذ را برداشت. رویش با خط زیبایی نوشته شده بود: «we need to talk Dela» «لازمه با هم حرف بزنیم دلا»…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.