خلاصه کتاب:
دختری به اسم شفق پرستار یه بیمارستانه، اونجا با کامران یه پزشک جذاب و ثروتمند اشنا میشه، کامران از شفق خوشش میاد اما شفق نه تنها نسبت به کامران بلکه به همه مردا بی تفاوته و این سرسختیش باعث میشه کامران که خیلی درمورد ازدواج با شفق مصمم بوده، دست به کاری بزنه که شفق به اجبار باهاش ازدواج کنه و….
خلاصه کتاب:
آرسین با زانو نشست رو زمین و یقم و تو دستش گرفت. جرات نگاه کردن به چشمای عصبانیش و نداشتم انقدر عصبانی بود که هر لحظه ممکن بود بزنه بلایی سرم بیاره. گند زده بودم گندی که هیچ جوابی براش نداشتم چون از قبل برام خط و نشون کشیده بود که وارد این اتاق نشم. با صدایی که از شدت عصبانیت خشدار شده بود غرید:_اینجا چه غلطی می کنی؟ مگه نگفتم حتی به این اتاق نزدیکم نشو ها؟!صداش انقد بلند بود که از ترس چشمام و رو هم گذاشتم. سکوتم و دید همون طور که یقم تو دستش بود تکونم داد._با توام مگه نگفتم به این اتاق نزدیک نشو سرم و بلند کردم و زل زدم تو چشماش…
خلاصه کتاب:
آذین رها شده، دور انداخته شده با خانواده ای که اونو لکه ی ننگ میدونن مایه ی آبروریزی... رسوایی بی نهایتی که دامنش رو لکه دار کرده... سپهر دوست دوران بچگی... فرزاده عاشق یا کیهانه مجنون.... کدوم ناجی میشه؟ فراری دادن آذین از این باتلاق آسون نیست... آخر قصه مون کجا میرسه؟... پر از التهابه روزهای بی کسی… تنهایی... عاشقی...
خلاصه کتاب:
شهریار اصلانی یه قاچاقچیه کله گنده اس که ادم می فرسته سراغ دخترا تا مخشونو بزنه و به هوای ازدواج بیاره تو عمارت و بعد بفرسته دبی. این بین کسی نمیتونه مخ رهایش رو بزنه و خودش وارد عمل میشه. از جسارتش خوشش میاد و عاشقش میشه و اونو میاره عمارتش و تازه رهایش می فهمه تو چه دامی افتاده…
خلاصه کتاب:
روایتگر دختری محکم است که کهولت سن پدرش باعث آلزایمر خفیف او میشود و قمرالملوک اختیار دار تام میشود اما با کمبود بودجه مواجه میشن که همین باعث میشود رقیب های قدر برای سهام کارخانه دندان تیز کنند در این میان پای مهمانی ناخوانده به عمارت و کارخانه باز میشود که…
خلاصه کتاب:
سلما، دختری که داخل عمارت بزرگی کار میکنه، و به خواست خانم عمارت برای اینکه فرزندی دنیا بیاره مجبوره همسر دوم آقا بشه. مردی جذاب و البته خشن، همسر دوم میشه و مجبوره شب هایی رو با پیمان خلوت کنه تا اینکه متوجه میشه پیمان همون عشق نوجوونیشه...
خلاصه کتاب:
حاجی داستان ما دل در گرو دخترکی دارد که ۲۰ سال از او کوچک تر است و این عشق برای اون بسیار ممنوعه است زیرا حاجی ممنوعه هایی دارد که به او مجال عاشقی نمی دهد اما زمانی کار سخت تر خواهد شد که بداند معشوق نیز در تب و تاب وصال یار است و دل دخترکمان نیز برای لحظه ای با حاجی بودن پر می کشد، حال باید دید قدرت ممنوعه های حاجی بیشتر است یا قدرت عشقش…
خلاصه کتاب:
دو فرد دو سرنوشت دو خط موازی دانیار لاقید که دنیا پشیزی براش ارزش نداره و زندگیش تو دوچیز شده. زن… مسابقه تا حد مرگ. ماریایی که از جبر زمانه در قالب یک پسر خودش را ظاهر میکنه در انزار دو چیز براش تو زندگیش مهمه. رقص… دزدی… حالا دست تقدیر این دو فرد رو با یک قرار داد ازدواج الکی کنار هم میزاره. باید دید دانیار با فایتر بودنش میتونه قلب سنگی ماریا رو آب کن یا… ماریا میتونه با رقصش فرازو فرود کمرش دانیار لاقید رو پا بند و بنده و عبید خودش کنه.. مبارزه مشت های یک فایتر.. و قوس و لرزش کمر یک رقاص..
خلاصه کتاب:
جانان دختریه که در تصادفی در سن ۱۷ سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را از دست داده اند در حالی که جانان با حسی از تنفر و خشم از آنها در بیمارستان ، زنده است . یکی از پزشکان بیمارستان جانان را به فرزندخواندگی می گیرد و جانان جراحی پلاستیک می کند. حالا بعد از ۷ – ۸ سال در مقابل برادرش قرار می گیرد…
خلاصه کتاب:
چیچک دختر درس خونی که بخاطر درسش می خواد بره فرانسه ادامه تحصیل بده، خانوادش شرط می زارن که اگه با پسری که اونا در نظر گرفته اند ازدواج کنه و می تونه با اون بره فرانسه و اما اونو مجبور به ازدواج با پسری که هر شبش رو با یک دختر می گذرونه می کنن، ازدواج اجباری، زندگی سخت چیچک، که دختری ساده و پاک هست و با پسری که غرق گناه هست، ازدواج می کنه، سرنوشتی مبهم که گاهی شیرین گاهی تلخ با پایان خوش.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.