خلاصه کتاب:
مهتاب خبرنگار است ولی عواطف بسیار زیاد و انسان دوستانه اش او را همیشه درگیر کمک به افراد نیازمند کرده، به همین دلیل برای کمک به زینب و فرزند خردسالش که به شدت مورد آزار شوهر معتادش قرار دارد با سماجت سیاوش آریا زند وکیل زبده ولی مخالف با زنان را وادار میکند از او دفاع کند و برای نجات زینب قرار می شود...
خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دختری به اسم یگانه س که پدر و مادرش رو از دست داده و در خانه ای زندگی می کنه که پسر معتادی دارند. پسر تنها زندگی می کند و یگانه به درخواست مادر او که برایش زحمت زیادی کشیده قبول می کند پرستاری پسرش شهاب را به عهده بگیرد. کم کم با کمک دوست صمیمی اش سهند تلاش می کنند او را ترک دهند اما...
خلاصه کتاب:
زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟…
خلاصه کتاب:
دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه...دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور...دختری با گذشتهای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی...الماس سرگذشت یه دختره، از اون دستهای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد میشیم، از اون دستهای که همه آرزو داریم که کاش ما جای اون بودیم...همیشه فکر میکنیم بیغم ترین آدمای روی زمین هستند... هیچوقت نمیفهمیم شاید اونا هم یه دردهایی دارن... هیچوقت نمیفهمیم شاید اونا هم نیاز به یه تکیه گاه دارند... هیچوقت نمیفهمیم اونا هم دلی دارن...دلی شکننده تر از آینه...
خلاصه کتاب:
قصه نفس، قصه یه مامان کوچولوئه، کوچولو به معنای واقعی... مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون... پایان خوش
خلاصه کتاب:
با چشمای اشکی سوار هواپیما شدم هرچه قدر منتظر موندم نیومد با قلبی شکسته پشت کردم به مرد دل سنگی که تمام وجودم را، قلبم را به اومد داده بودم و او بابی رحمی تمامش را به تاراج برد. با صدای خلبان قطره اشکی که روی گونم بود پاک کردم و پرواز کردم به سمت اینده ای نامعلوم…
خلاصه کتاب:
فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم.
خلاصه کتاب:
آینور دختری که بخاطر اختلالش تو تیمارستان بستریِ و با هیچکس ارتباط نمیگیره بجز خانم دکتر و برادر جذابش که دست برقضا زیادی هم شیطون تشریف داره…
خلاصه کتاب:
موضوع اصلی رمان در خصوص دختریه به اسم سوگل.. دختری مهربون با نگاهی مملو از غم .. دختری که سراسر زندگیش پر شده از دروغ .. دروغ اون هم از جانب آدم هایی که یک روزی فکر می کرد دوستش دارند .. ولی حقایق گاها اونطور نیستند که ما می بینیم و هر روز با نگاهی بی تفاوت از کنارشون می گذریم… بارون تو این رمان نماد پاکی و آرامشه… نماد برکت و نعمت از جانب پروردگار .. توی هر قطره از بارون وجود پاک خداوند احساس میشه… بارونی که بر سر گناهکاران می باره تا وجودشون رو از سیاهی پاک کنه…
خلاصه کتاب:
من کیان_مقدم از وقتی خودم رو شناختم عاشق دختر عموم کیمیا بودم عشقی که هیچکس خبر نداشت حتی خودش. وقتی از سربازی برگشتم برای عقد برادرم، عروس اون سفره عقد کسی نبود جز کیمیا. دیگه زندگی برام معنا نداشت که به دستور پدرم حاج حسین ساره رو عقد کردم چون به جز چشم چیزی دیگهای به حاجی نمیگفتم. الان بعد از گذشت سالها اتفاقی افتاده که رسم صدسالهی خاندان_مقدم باید اجرا بشه. رسمی که خودم مخالف صد در صدش بودم اما میتوانست من را به خواستهی قلبیم برسونه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.