خلاصه کتاب:
ارمغان دختر فالگیری که حرص و طمع پول و بیماری مادرش ناخواسته پایش را به میهمانی آقای مظفری باز میکند و در آنجا با حسام مردی زخمخورده و قربانی دست درازی آشنا میشود و بارداری ناخواسته، مشکلاتی را برای او آغاز میکند…
خلاصه کتاب:
_دوغ رو بده من. دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید. _بالاخره چیکار میکنی؟ _هیچی. _یعنی چی هیچی؟ _یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟ _یساعت دیگه. بلند شدم به اتاقش رفتم، کتابهایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباسهایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمیداشت و نصیحتش هم می کرد اما من را چه به نصیحت…
خلاصه کتاب:
دریا وای خدا… برای بار ششم با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم. از اون ادمایی بودم که باید حداقل ۵ تا ۶ بار آلارم تنظیم کنم تا از خواب بیدار شم. زنگ گوشی را خاموش کردم، خواستم دوباره بخوابم که نگام افتاد به ساعت و جیغم هوا رفت. _ هیییی ساعت ۸ شد دیر رفتم…
خلاصه کتاب:
می گویند مرگ درمان ندارد، اما مرده متحرک تکلیفش چیست؟ کسی برایش نسخه ای نپیچیده است. مرگ نصفه نیمه ای است که نه هستی و نه نیستی! تمامش درد است، دردی که درمان ندارد و ذهنی پر از افکار پریشان، من و افکار من و امثال مرا چونان در تنگنا گذاشته که هنوز جای جای بدنم از گرمای دست های او می سوزد…
خلاصه کتاب:
دختری که در خانواده بزرگ شده که ازاد اما نه در درس خوندن...مجبوره برای درس خوندن هرکاری کنه حتی نامزد کردن با پسر..... ولی پس از چند ماه صیغه… زمانی که مدرک تحصیلیش رو گرفت همه چی برای پدرش افشا میشه و پدرش برا حفظ ابرویش میگه از کجا معلوم این چند وقته با هم رابطه نداشتید و همه چی دست به دست هم میده به یه ازدواج اجباری...
خلاصه کتاب:
دلارام دختر کم سن و سال بلند پروازی که کنار خانواده ش احساس خفگی می کند و وقتی مجبور با ازدواج با انتخاب پدرش می شود به طور قاچاقی به کمک دخترعمویش از ایران به آمریکا فرار می کند و سال ها از خانواده خبر نمی گیرد تا بااینکه با دیدن پسرعمویش به دروغ می گوید در آمریکا ازدواج کرده است و گفتن به خانواده اش سودی ندارد و این ازدواج صوری را با دوست آمریکاییش بنام دیوید برگزار می کند غافل از اینکه دیوید واقعا عاشق اوست و ....
خلاصه کتاب:
درباره بیشعوری در دوره معاصر است. بله، و تاثیر عمیقی که بیشعورها با نفوذ در اجتماع، سیاست، علوم، تجارت، دین و امثال اینها در دنیای معاصر می گذارند. به نظر نویسنده، بیشعورها احمق نیستند، اتفاقا بیشتر آنها نابغه اند اما نابغه هایی خودخواه مردم آزار، با اعتماد به نفس بالا و البته وقیح که نتیجه تیزبازی هایشان در نهایت به ضرر خودشان و اطرافیانشان می شود. نویسنده با شوخ طبعی و یک عالمه ماجراهای ساختگی نظریه من درآوردی خودش را مطرح می کند…
خلاصه کتاب:
صدای داد و فریاد مرد ستونهای خانه را میلرزاند، زن ترسیده کنارش رفت: عزیزم آروم. یه هفتهست ازش خبری نیست. شاید براش اتفاقی افتاده! نمیبینی تو نامه چی نوشته؟ آب دهانش را قورت داد، میدانست! متن نامه را از بر بود… دخترش رفته بود تا عاشقی کند و وای به روزشان اگر این عشق خطا میرفت! عزیزم… اون دختر خرابت زیر دست تو خراب شد. آهی کشید وقتی شاگرد اول مدرسه بود دخترِ عزیزم خطاب میشد و حالا شده بود دخترِ خرابش.
خلاصه کتاب:
آزاد یه پسر خشن وعصبی هست که بعداز تولد ازخانوادش جدا شده و به جای برده شده که از اون یه ادم بد اخلاق ساخته یه برادر دو قلو به اسم فرزان داره که عاشق دختر شیرازی بنام مهر ماه هست که به تهران اومده برای تحصیل… ازاد بعد از سال ها برمیگرده به برادرش نزدیک میشه واز فرزان میخواد براش کاری انجام بده…
خلاصه کتاب:
همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میافته... همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.