خلاصه کتاب:
سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن های نیکی حرکت داد و لاک سرمه ایش را پاک کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پر حرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر میزد: بعد از یه سال و خردهای هنوز میگه زوده، میگه شناخت. بابا به کی بگم من همین قدر کافیه برام.....دارم به این نتیجه میرسم که اصلا قصد ازدواج نداره و اینا همه بهونهس!…
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری ۱۲ ساله به نام نیک رخ هستش که با فوت پدرش به خونه عمه ش میاد و از این طریق با دانیال که پسر یکی از آشناهای عمه ش بوده آشنا میشه…
خلاصه کتاب:
مهران صبوری مردی بسیار خوشتیپ و غیرتی که جنون وار عاشق زنشه و به هیچ عنوان اجازه نمیده اون حتی با مرد دیگه ای غیر از خودش هم کلام شه! اما ناخواسته پا توی باندی میذاره که مجبور میشه مدتی از خونه و زندگیش دور شه و توی این مدت پای کوروش، نامزد سابق زنش توی زندگیشون باز میشه و این یه امتحان برای عشقشون عشقی که سحر رو کلافه کرده و دنبال راه فراریه، ولی نمی دونه قراره چه اتفاقی برای آینده اش بیفته و نزدیک شدن کوروش بی منفعت نیست!
خلاصه کتاب:
سنتی که از گذشته در طایفه ای بزرگ و سرشناس به جا مانده و چه بسا به خاطر بقای آن خونها ریخته اند. این آیین سالهاست که دست به دست میان وراث می چرخد… و حالا تنها وارث این خاندان خدیو است. مردی جسور، بی رحم باهوش و بسیار قدرتمند که زخم خورده ی همین رسومات است و برای از میان بردن آن لحظه شماری میکند. این رسم چیست ؟!… و چرا خدیو بعد از سالها توبه اش را می شکند؟!
خلاصه کتاب:
سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسی هست که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص میبندند، سام به دنبال تلخترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبهای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهر شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری، انتقامِ قضاوتهای بیرحمانه اطرافیانش را میگیرد، او در گذشته غرق میشود، تا اینکه از…
خلاصه کتاب:
شب گذشت و طلوع صبح، ندای یک روز جدید رو میداد. صبحی که قرار بود، من به محلهی قدیمیمان بروم و نمیدونستم با دیدن پیادهروها و خیابونهایی که با اون سهیل نامرد قدم میزدم، چه حالی ممکن بود بهم دست بده. اما کاری نمیتونستم بکنم. دستور پدر بود و باید اجرا میشد. صبح زود از خواب بیدار شده بودم و حاضر شدن بیتا رو برای مدرسه تماشا میکردم. حتی دیگه به مدرسه رفتن بیتا هم غبطه نمیخوردم. هیچ حسی به زندگی نداشتم. فقط یه کم تنهایی میخواستم…
خلاصه کتاب:
حریر دختر با استعداد و پر انرژی که آرزوش رفتن تو مسیر فیلم نامه نویس های بزرگ و به نامه ، کارش رو با نمایشنامه نویسی شروع کرده و حالا که می خواد اولین قدمش رو برای هدفش برداره سرش کلاه میذارن و پس از آشنایی یهوییش با مجری تازه معروف شده ی تلویزیون می خواد وارد عرصه ی فیلم سازی بشه و...
خلاصه کتاب:
من یه دختر فقیر بودم که بخاطر خرج خانواده م تو خیابونا کار می کردم… حامی مثل اسمش حامیم شد… حمایتم کرد، اما من دلم رو بهش باختم… حامی زن داشت و این عشق ممنوعه بود… اما ازش خواستم مخفیانه صیغه م کنه… چون نمی خواستم از دستش بدم…
خلاصه کتاب:
دو همسایه با دو دنیا و عقیده متفاوت! یه دختر قرتی و با کلاس که زندگیش نظم خاصی داره. و یک پسر لات و ناخلف که کفتربازی یکی از تفریحاتشه. اما هردو به یه چیزی عقیده دارن. اونم اینکه میتونن اون یکی رو به زانو دربیارن!! و از اون خونه که حق خودشون میدونن فراری بدن. سر کینه و لجبازی با هم ازدواج میکنن. هیچکدوم قصد کوتاه اومدن ندارن و هر راهی رو میرن تا اون یکی کم بیاره. اما در آخر به جایی میرسه …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.