خلاصه کتاب:
آذین رها شده، دور انداخته شده با خانواده ای که اونو لکه ی ننگ میدونن مایه ی آبروریزی... رسوایی بی نهایتی که دامنش رو لکه دار کرده... سپهر دوست دوران بچگی... فرزاده عاشق یا کیهانه مجنون.... کدوم ناجی میشه؟ فراری دادن آذین از این باتلاق آسون نیست... آخر قصه مون کجا میرسه؟... پر از التهابه روزهای بی کسی… تنهایی... عاشقی...
خلاصه کتاب:
شهریار اصلانی یه قاچاقچیه کله گنده اس که ادم می فرسته سراغ دخترا تا مخشونو بزنه و به هوای ازدواج بیاره تو عمارت و بعد بفرسته دبی. این بین کسی نمیتونه مخ رهایش رو بزنه و خودش وارد عمل میشه. از جسارتش خوشش میاد و عاشقش میشه و اونو میاره عمارتش و تازه رهایش می فهمه تو چه دامی افتاده…
خلاصه کتاب:
روایتگر دختری محکم است که کهولت سن پدرش باعث آلزایمر خفیف او میشود و قمرالملوک اختیار دار تام میشود اما با کمبود بودجه مواجه میشن که همین باعث میشود رقیب های قدر برای سهام کارخانه دندان تیز کنند در این میان پای مهمانی ناخوانده به عمارت و کارخانه باز میشود که…
خلاصه کتاب:
دو فرد دو سرنوشت دو خط موازی دانیار لاقید که دنیا پشیزی براش ارزش نداره و زندگیش تو دوچیز شده. زن… مسابقه تا حد مرگ. ماریایی که از جبر زمانه در قالب یک پسر خودش را ظاهر میکنه در انزار دو چیز براش تو زندگیش مهمه. رقص… دزدی… حالا دست تقدیر این دو فرد رو با یک قرار داد ازدواج الکی کنار هم میزاره. باید دید دانیار با فایتر بودنش میتونه قلب سنگی ماریا رو آب کن یا… ماریا میتونه با رقصش فرازو فرود کمرش دانیار لاقید رو پا بند و بنده و عبید خودش کنه.. مبارزه مشت های یک فایتر.. و قوس و لرزش کمر یک رقاص..
خلاصه کتاب:
جانان دختریه که در تصادفی در سن ۱۷ سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را از دست داده اند در حالی که جانان با حسی از تنفر و خشم از آنها در بیمارستان ، زنده است . یکی از پزشکان بیمارستان جانان را به فرزندخواندگی می گیرد و جانان جراحی پلاستیک می کند. حالا بعد از ۷ – ۸ سال در مقابل برادرش قرار می گیرد…
خلاصه کتاب:
کش مککالیستر وقت نداشت قرار بذاره و زن زندگیش رو پیدا کنه. پس عروس سفارشی راحتترین راهی بود که میتونست شریک زندگیش رو پیدا کنه. فکر میکرد انجام دادن این کار اشتباهه تا اینکه چشمش به پرتوی نور کوچولوی مقابلش افتاد که به زندگیش نور میبخشید. هرگزعشقی واقعی مثل این توی مخیلهاش نمیگنجید.هرگز فکر نمیکرد شیفتهی زنی بشه که کنترلش رو از چنگش دربیاره. حتی بلدنبود چطوری باید با یه زن رفتار کنه….
خلاصه کتاب:
زندگی سه فرد را بیان می کند البرز،پارسا و صدف . دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود. زندگی ای پر از فراز و نشیب و در این میان عشقی شیرین!
خلاصه کتاب:
جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار میده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزهای میشه برای دامینیک تا با و شیطنتها و گذشتن از خط قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
خلاصه کتاب:
ما یه اکیپ دختریم... دخترانی که نمی دانند غم را چطور می نویسند... شاد و سرخوش بی بهانه به خوشی هایشان می رسند اما... کی فکرشو می کرد زندگی چهارتا رفیق به تباهی کشیده شود... چرا دیگه رنگ خوشبختیو نمیبینن... نفس دختری که... سرگذشت هر یک چه می شود؟! عشق جای نفرت را می گیرد اما چگونه؟! خیانت و انتقام چه می شود؟! بیگناهی آن ها چطور ثابت می شود؟! همه و همه در اکیپمون…
خلاصه کتاب:
طلاق احساسی... سردی رابطه ها… مرگ دل ها… سکوت ماهی ها… همه ی بی کسی ها از همسنگر زندگی… باعث لحظه لحظه مردن شد… مردنی که محکوم به زنده بودنه… زنده بودنی که بدون نفس کشیدنه… سخته... درد داره... دردش همچون کشیدن ناخن رو تن تخته سیاه… مرگ اعصاب داره و حکم تحمل… اجبار… اجبار... و باز هم اجباری از جنس تحمل روزگار محک ات میزنه... آدم ها محک ات میزنن… دیوار کوچه ها و حتی سایه ها هم… محک ات میزنن !… محک میزنن تا ببینن پوستت از چه جنسیه شیشه یا… “سنگ” سخته چند سال دل بدی و در آخر... مجبور به دل بریدن بشی...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.