خلاصه کتاب:
داستان دختری که تو پرورشگاه بزرگ شده و حالا به خاطر یه اشتباه و اعتماد بیجا کلی بدهی بالا میاره و برای تسویه کردن پول طلبکارا مجبور میشه از خانواده پسری که این دام و براش پهن کرده کمک بگیره و تو همین راه با برادر اون آدم آشنا میشه که مرد سخت و نفوذ ناپذیریه و فقط با یه شرط راضی میشه تا پول طلبکارا روپرداخت کنه…
خلاصه کتاب:
رهاورد رستگار گریمور سینماست! زنی بیست و هفت ساله که بعد از دو سال و نیم کوروش رو ملاقات می کنه! مردی که از گذشته ی رهاورد میاد و زندگیشون به هم گره خورده! کوروش اومده تا بفهمه در گذشته چه اتفاقی افتاده و دلیل جداییشون چی بوده؟! حقیقتی که رهاورد از همه پنهون کرده چیه؟! اگه این راز برملا بشه چه طوفانی قراره به راه بیفته..؟؟
خلاصه کتاب:
تفنگم و به دیوار تکیه دادم و بسته ی سیگارم و از توی کت شکار دراوردم: این خیلی بچه ست خانوم بزرگ حتی ۱۳ سالشم نیست. میتونه بچه دار شه؟ بعدشم من زن دارم چطور میتونی هر روز این رعیتای پاپتی رو واسه من پیدا کنی ؟ خانوم بزرگ چارقدش و مرتب کرد و با پوزخند گفت:اون زن شهریت نازاست، اینو بفهم خسرو روغن نباتی خورده نمیتونه واست وارث به دنیا بیاره والا تا الان آورده بود.
خلاصه کتاب:
درمورد ستاره حکمت که بخاطر چک برگشتی به زندان میوفته ودراونجا با سرگرد امیر پارسا اشنا میشه و اونجا اول ماجراهای ستاره و شرطی که زمانی شاکی ستاره برای رضایت میگذاره و....
خلاصه کتاب:
نبات دانشجوی روانشناسی هست که برای پایان نامه اش باید با شهریار جلسات روان کاوی داشته باشه شهریاری که شخصیت مبهم و نهفته ای داره و همه ی در ها رو به روی نبات بسته. همه چیز آروم پیش میره تا این که شهریار شروع به دادن پیشنهاد های عجیبی به نبات میشه و…
خلاصه کتاب:
رمان برگفته از پسری هست که نویان یک روز بهش شلیک میکنه و آدم های رسام هیوا رو میدزدن تا به رسام کمک کنه رسام وقتی میفهمه اون دختر”هیوا” خواهر نویان هست اون رو عقد میکنه تا اینکه سر عقد میفهمه هیوا همون…
خلاصه کتاب:
روی پل هوایی می ایستم. هنوز هم ویر این را دارم که ببینم بالاخره روزی ممکن است پل سقوط کند یا ترک بردارد و من دقیقا از میان همان ترک بیفتم روی سر ماشین ها و له شوم یا نه؟ سرد نیست اما سوز خوبی دارد. دوباره شماره را میگیرم و بعد به ماشین ها زیر پایم نگاه میکنم. اولین باری که روی یک پل هوایی ایستادم زانوهایم می لرزید. خیال می کردم زمین از این بد عهدی که در حقش کرده ام ناراحت می شود. از اینکه تصمیم گرفته ام ترکش کنم حتی برای دقایقی. جاذبه اش را می فرستد سراغم و مرا پایین می کشد تا زیر چرخ ماشین ها له کند. چسبیده بودم به چادر مامان و می لرزیدم.
خلاصه کتاب:
من سوزانم…تو آمدی قلبم را مال خودت کردی و بد سوزاندیم..و من می آیم به زودی زود..قلبت را از ریشه میکنم و تو نمی دانی من دیگر دختر ساده و ابله اون روز ها نیستم. عوض شده ام…و تو باعثش شدی….
خلاصه کتاب:
رها، که تک فرزند یک خانواده محسوب میشود، برای استقلال مالی نزد پسر عمویش (نیما) کار میکند، اما نیما او را درگیر بازی خطرناکی میکند، رها که گرفتار پلیس شده، با کمک پدرش آزاد میشود، اما پدرش از او می خواهد که با اولین خواستگار ازدواج کند و از منزل او برود و…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.