خلاصه کتاب:
همسر من. وقتی این کلمات رو میگم دوست دارم. اون مال منه. اگه فکر میکنه نمیرم پیداش کنم و برش گردونم به جایی که تعلق داره، باید با یه واقعیت رو در رو بشه. چون به طور کثیفی میجنگم تا به پایان خوشی که لایقشه برسونم.
خلاصه کتاب:
صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …
خلاصه کتاب:
داستان من داستان زندگی مریمه... دختری که فقیر زاده شده و فقیر هم بزرگ شده. تنها زاده شده و تنها زندگی میکنه. دست سرنوشت اونو میبره به دنیایی جدید... خیلی جدید... عاشق میشه و عشقش با همه عشقا فرق داره... بامن و مریم همراه باشید... مریم از جنس من و شما دور نیست... از احساساتش دور نباشید... موضوع داستان و حتی برخی دیالوگ ها کاملا واقعی اند.چهره ها هم همینطور. اما اسامی گاه غیر واقعی و گاها حقیقی اند…
خلاصه کتاب:
بهم تعرض کرد و مجبور شد با من ازدواج کنه و درحالی که تو تبِ عشق برادرش میسوختم، هرشبانه روز مورد هجوم خشمِ علیرضا قرار گرفتم. ما هر دو عاشق بودیم، او عاشق خواهرم و من عاشق برادرش سیاوش اما…
خلاصه کتاب:
خندههایم را دادم، به بهای آغوشی که سهم دیگری شد! نزدیک ترین هایم مرا فریب دادند! عشقم و بهترین دوستم! حال من بازگشتهام، برای حقی که خورده شد، معصومیتی که به بازی گرفته شد، و گذشتهای که تباه شد… خیانتی که شد دوستی که خاهر بود اما خنجر زد و با عشق و دلیل زندگی ام ازدواج کرد این بازی را من شروع نکردم، اما من کسی هستم که پایانش میدهم….
خلاصه کتاب:
رمان حس پنهان چکاوک،گاهی مجبور می شوی کاری را انجام بدهی که بعد با خودت زمزمه کنی: -شاید تمامِ من در بغضی ناتمام شده است! -دختری که بخاطرِ نداشتنِ پول عمل قلب مادرش مجبور میشه صیغهی دکتر بشه که قبلا ازدواج کرده و بچه دار نشده حالا از چکاوک بچه می خواد که باید بعد از دنیا آوردن بچه بره!
خلاصه کتاب:
این رمان با پایان خوش برگرفته از واقعیت هست. نیکو ، دختری که تو سن کم با پسر خاله ی دوستش که یه دندونپزشک سرشناس هست آشنا میشه و بخاطر علاقه ی طرف مقابل و پدر و مادرش به این مرد خیلی زود این آشنایی به ازدواج ختم میشه اما ازدواجی که تازه شروع طوفان هاست… نیکو بحاطر نقد های مداوم همسرش، هر روز و هر شب تلاش میکنه تا بهتر باشه اما درست زمانی که فکر میکنه به نقطه خوبی رسیده، همسرش رو با دوست صمیمی خودش رو تختخواب پیدا میکنه و باور هاش زیر و رو میشه، حالا دیگه نیکو نمیخواد یه بازنده باشه، هرچقدر هم این مسیر سخت باشه…
خلاصه کتاب:
همه افرادی که بااو نسبت خونی نزدیک داشتند جمع شده بودند خانه شان. صدای همهمه و حرف هایشان تا اتاق خواب هم شنیده میشد. دوست داشت می رفت بیرون و تک تک شان را از خانه بیرون می کرد، اما می دانست با حضور پدری که حرف مردم برایش از هر چیزی مهم تر بود چنین اتفاقی غیر ممکن بود. مادرش طبق معمول همیشه اول در را باز کرد سرش را داخل آورد و در نهایت پرسید: اجازه هست بیام تو؟ خنده اش گرفت. سر تکان داد: شما که تا اینجاش رو اومدی بقیه اش رو هم بیا دیگه. نگران دست هایش را به هم قلاب کرد: استرس دارم هرانوش…
خلاصه کتاب:
یه دختر که بعد از فوت پدرش با پسرعموش که هم خونشون و مثل برادرش بوده باید زندگی کنه اما اون اول همه اموال رو بالا می کشه و بعدم ادعا می کنه که عاشقشه و می خواد بهش دست درازی کنه اما شبانه از اون شهر میره یه خونه که روح داره و اون روح یه فرد زنده س که جسمش رو گم کرده و ...
خلاصه کتاب:
-هلیا نکن شر میشه؟... نهههه ما یه ماهلی نکن شر میشه داریم که از اونم وحشی تره… ماجرا از این قراره که ماهلی با دویستا سرعت زارت میکوبه تو شیکم عروسک حسن[خودش دوست داره کارن صداش کنن] میگه اقا اگه خسارت میخوای یه ساعت دوماد بابام شو، اینا شل میگیرن از باباش سفت میخورن که به خودشون میان سر یه سفرهی عقد صورین…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.