خلاصه کتاب:
همین که پا به داخل آشپزخانه گذاشتم، با دیدن شیشه ی عجیب و غریب روی میز ناهارخوری، نفسی عمیقی از روی حرص کشیدم. هر چه قدر آرمان سر به راه بود، ماهان یاغی و سرکش ! مطمئن بودم بابا شیشه را دیده و مثل همیشه با ناراحتی از خانه بیرون رفته است. همین دیشب با بابا شدیدا” بحثش شد. به خودش می گفت:” پسر حاجی” و غش غش می خندید. می خواست حرص بابا را دربیاورد.
خلاصه کتاب:
درست در مراسم شب عقد آرش با دختر دایی اش عکس هایی از رابطه پنهانی او با یکی از زنان فامیل پخش میشود زنی که برای همه فامیل ممنوعه ست! بعد از این ماجرا برادر بزرگتر آرش-“پیمان” ازش می خواد از اون دختر جدا بشه تا جلوی این رسوایی بزرگ رو بگیره ولی با مخالفت آرش، او با نقشه هایی خواهر کوچکتر آن زن ممنوعه رو وارد بازی احساسی با خودش می کند…
خلاصه کتاب:
روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم… مریم و فرهاد: “مریم دختر خوندهی برادر فرهاده، فرهاد سالها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض میشه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخالهاش امید جدا شده، دیدن دوبارهی امید اون رو یاد روزهایی میندازه که با چند دیدار کوتاه… مریم و سلمان: “سلمان اربابزادهای که مریم بارها از پدرش دربارهی دشمنیش با اونا شنیده، اما مریم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.