خلاصه کتاب:
همونطور که میدویدم به ساعت نگاه کردم.آخ خدا، برفنا رفتم، ساعت! من به تو چی بگم آقا جون آخه؟ الان اگه استاد مثل چی پرتم کنه بیرون من چی کار کنم؟فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال بینظمی که ازشم به شدت متنفرم...
خلاصه کتاب:
وقتی یه ببر و زخمی می کنی باید هر لحظه بترسی چون انتظار تیکه پاره شدنت از طرف اون یه چیزی بالای صده مرد زخمی داستانمون چی به سرش اومده که فقط از زندگی دریدن بلده؟ چه دیواری کوتاه تر از دختری که پاش تازه به بازی جدید ببر زخمیمون باز شده؟ ایندفعه مرد داستانمون بازم میدره یا … دل میده …
خلاصه کتاب:
آرشام رئیس بیرحمی که بعد از خیانت معشوقش تبدیل به بیرحم و مکارترین فرد روی زمین میشه… انتقام میگیره از دخترای بیگناهی که تنها گناهشون هم جنس بودن با معشوقشه.. حالا که آرشام توی فریب دخترا قهار شده نورا به عنوان مترجم پا به شرکت قتلگاه احساسوار میذاره که یه ببر زخمی منتظر به دام انداختن سوژه بعدیشه!اما در این میان استاد دانشگاه نورا عشق قدیمی خیانتکار خودش از آب درمیاد که از عمد وارد دانشگاه شده تا باز به نورا نزدیک بشه که از قضا این استاد پسر دایی آرشامه!اما خانوادهی نورا با خانوادهی پر نفوذ آرشام چه ارتباط دیرینهای میتونند داشته باشند و دقیقا نورا کیه!!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.