خلاصه کتاب:
داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد…
خلاصه کتاب:
در مورد دختری به اسم بهانه که مدرس زبان در آموزشگاه هستش و به طور اتفاقی مترجم یک شرکت میشه و با مردی به اسم سپهبد شمسایی آشنا میشه و همین آشناییت باعث اتفاقاتی در زندگی بهانه میشه و ….
خلاصه کتاب:
پاییز دختری درد دیده که پدرش اونو مقصر مرگ مادرش میدونه دست روزگار میچرخه درست زمانی که فکر میکنه داره خوشبخت میشه توسط افرادی ناشناس دزدیده میشه الیاس پسری مغرور یک دنده و دورگه به دنبال کتابی اجدادی هست که ادعا میکنه دست پاییزه ولی وقتی میبینتش یه دل نه صد دل عاشقش میشه برای نگه داشتنش…
خلاصه کتاب:
دختری که بعد از دست دادن مادرش، پدرش از اون متنفر میشه و همه تو خانواده بهش زخم زبون میزنن. تا اینکه پسرعموش که مدلینگه از ترکیه میاد و مجبورشون میکنن باهم ازدواج کنن اما پسر عمو از ایجاد این وصلت ناراضی بود و برای پیشیمون کردن دختر اون رو با آزار میده…
خلاصه کتاب:
در مورد زندگی دختری به اسم آوا هستش… آوا در یک خانواده ی ثروتمند به دنیا اومده و دو برادر به اسم آوش و آیین داره… تک دختر خانواده هست و البته بچه ی آخر… آوا وابستگی شدیدی به خانواده اش دارد. در اثر یک اتفاق که برای پدر و مادر آوا پیش می آید آوا تا مدتی افسرده می شود… بعد از مدتی با آوش بر سر مسئله ای اختلاف پیدا می کند و خانه را ترک می کند و این شروعی تلخ و در حین حال دل نشین برای آواست…
خلاصه کتاب:
حکایت دختری شکننده و آرومه که گردونه روزگار چنان بر این دختر میتازه که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر رو ازش می گیرن و ناچار میشه با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش بره، پدری که خود نو عروسی در خونه داره…
خلاصه کتاب:
گوشهای از زندگی آناهید معینی است، زندگی که از دور دل میبرد از نزدیک زَهره! از دور دختری است غرق در رفاه، دختری که کمترین تفریحاتش دور دور زدن با ماشین مدل بالا و رفتن به هفتههای مد پاریس و کم هزینهترین سرگرمیاش بازی تنیس است!... دختری که سلبریتیوار میگردد و میپوشد! از نزدیک دختری است که با حضور پدر سنگدلش، زندگی چند بار پا گذاشته بیخ گلویش و او را تا مرز خودکشی رسانده و آخرین نقشه شوم پدرش، نقشه ازدواج اوست با دشمن قدیمی و کهنهی خودش مفخم!
خلاصه کتاب:
برکــه دختر زیبا و شیطونی که برای کمک به شرکت پدرش که در استانه ورشکستگیه صیغه بزرگتری رقیب پدرش “میلاد ” مردی متعصب و غیرتی میشه وشرط می بنده میتونه اونو عاشق خودش کنه اما با کاری که میلاد می کنه…
خلاصه کتاب:
من نمیخوام زن ارباب بشم! من اون رو دوست ندارم! چرا نمی فهمید؟ من یکی دیگه رو… نزاشت حرفم رو ادامه بدم… دستش رو بال برد و سیلی محکمی کوبوند توی صورتم. – خفه شو دختره ی سلیطه! سریع حاضر میشی و میای پایین… وگرنه میسپارمت به بابات! هه… بابا! از کدوم بابا حرف میزد؟! بابایی که از وقتی یادمه تمام توجه و مهربونیاش برای ساغر بوده! زور گویی و بد اخلاقی و اجبارهاش هم برای من!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.