خلاصه کتاب:
نیلگون سال آخر دبیرستانش با دبیر جذاب دیفرانسیلش رابطه عاشقانهای برقرار میکنه که به نامزدی منجر میشه. حالا ۷ سال از اون ماجرا گذشته و نیلگون با کسی که روزی برادر شوهرش بود هم خونه شده و انوش که شناختی از چهره نیلگون نداره بهش ابراز علاقه میکنه و…
خلاصه کتاب:
این رمان مثل سایر رمان هام از ژانرهای شخصیت هایی که به یه نوع اختلال عامیانه که معمولا تو جامعه به شکل یه انسان عادی ولی مشکل دار زندگی میکنن انتخاب شده که لازم به ذکره که خیلی از دخترا هستن که در خونواده دچار این موقعیت هستند و علت اصلی نوشتن این رمان بیان سرنوشت دختریه که در این موقعیت هست و تصمیمی می گیرد که اونو تبدیل به یه دالیت میکنه حالا چرا دالیت ؟ چرا بهش میگن تو یه دالیتی؟نه میره هند،نه بد کاره میشه نه....خیلی از حدسیات دیگه ...
خلاصه کتاب:
میر هوشنگ وارسته بزرگ خاندان وارسته پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد می کند... او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و اسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند... وصلت صورت میگیرد... اما...
خلاصه کتاب:
رمان درباره ی دختری به اسم هانا که با اینکه دختره ولی شیطنت هایی میکنه. یه شب تشنه از اتاقش بیرون میاد که با حضور مردی که نمیشناسش غافلگیر میشه. از قضا اون مرد از فردای اون روز مهمون خونش میشه و راننده شخصی هانا و هر روز با سوپرایز هایی از جانب اون همراه میکنه …
خلاصه کتاب:
داستان کیان و لیلی که به خاطره اتفاقهایی مجبوری صیغه هم شدن اما مگر کیان میتونست از لیلی بگذره. کیانی که توی خشونت و سردی زبون زد بود حالا برای به دست آوردن دل لیلی یکشب… من فایتر که شرط میبستم عاشق نمیشم اما لیلی کاری باهام کرد…
خلاصه کتاب:
یاسمن دختری که تو ۴سالگی براثریه شوک لال میشه عشق ممنوعه دختری به شوهر خواهر و نامزدی که بعد از بیست سال برگشته تاحقایق رو افشاکنه کسری پسری که عاشق دختر عموشه حمید پدری که بیست سال به چشم برادرزاده ش متهم به مرگ عزیزترین فردخانوادش بوده و…
خلاصه کتاب:
با سر و صداهایی که یهو اومد برگشتم عقب. خودش بود… بالاخره افتخار داد و اومد بیرون. دخترایی که تا الان برای دیدنش صبر کرده بودن هجوم بردن سمت ماشینش و اخمام رفت تو هم! احمقانه بود…. پوزخندی به خودم زدم…. من خودمم واسه همین اینجام دیگه! عکس و امضا گرفتن از اقای شمس. بعد نیم ساعت بلاخره یکم دور ماشینش خلوت شد و اروم رفتم سمتش…
خلاصه کتاب:
هفت سال پیش جلوی هفتصد نفر مهمون بهم انگ بی همه چیز زد. گفت صیغه چهار نفر به صورت هم زمان شدم. گفت سقط جنین داشتم به زنا و دخترای مراسم گفت مواظب شوهرا و پسراشون باشن که من یه بی همه چیزم که لنگه نداره. اینا رو گفت و بعد با بهترین دوستم فرار کرد. حالا برگشته، تنهاست، پشیمونه و میگه عاشقمه. میگه دوستمو طلاق داده! ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم! از ریشه می سوزونمش!
خلاصه کتاب:
حکایت زندگی دختری ست که دنیایش کوچک است. محدود به مادربزرگ پیر و عشق پاکش به پسر عمویش… اما با فهمیدن رازی تلخ و عجیب مجبور می شود از عزیز و عشقش دل بکند و به تهران برود …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.