خلاصه کتاب:
دختر قصه ما لوا در خانواده ای مذهبی و سنتی بزرگ شده است. او به صورت مخفیانه با پسری به اسم اهورا رابطه داره اما هر چی میگذره بیشتر متوجه انتخاب اشتباهش میشود. پس تصمیم میگیره این رابطه را تمام کند، اما با واکنش عجیب اهورا مواجه میشود. لوا با دردسر های بزرگی مواجه میشود که در این مسیر تنها کسی که حاضر به کمکش شد، پسر عمویش بود. پسری که در کل خانواده، بدنام است و همه اورا از خانواده طرد کردهاند اما آیا راستین همان آدمی است که خانواده فکر میکنند؟…
خلاصه کتاب:
افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می ره که ربطی به اون نداره و با یه سوء تفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می شه و زندگیش به کل تغییر میکنه. مدام آزار و اذیت می شه و مجبوره به خاطر زنده موندن با سردار خان خشن همکاری کنه و طی یه اتفاقی به اجبار و تهدید همسرش می شه و با همون شیوه زندگی که داره مرد تلخ و خشن داستانمون رو افسون می کنه و وارد یه دنیای دیگه می کنه دنیایی که تا حالا تجربه نکرده.
خلاصه کتاب:
جهاد ماهر، پسری مصریست که در عنفوان جوانی، اِِقدام به ترور ناموفق یکی از افسران عالی رتبه ی کشور مصر می کند. حالا او پس از هشت سال اسارت در زندان های دیکتاتور، آزاد شده و می خواهد شغلی برای خود دست و پا کند. در این میان، آشنایی جهاد با دختری به نام اََسما، او را با گذشته ی خود پیوند می دهد، گذشته ای که اگرچه مدت هاست با آن دسته و پنجه نرم می کند و از آن کناره می گیرد اما حالا با وارد شدن اَسَما به زندگی اش، دوباره اوج می گیرد و فوران می کند!
خلاصه کتاب:
عماد، مردی سی و چند ساله است که تموم زندگیش رو به نفرت از زنها گذرونده و به سخت گیر و وسواسی بودن معروفه! اما حالا طی یک اتفاق، سویل رو پیدا می کنه. سویلی که یک دختر ربوده شده و شکنجه دیده ست، اما هنوز امید به زندگی بهتر داره تا بتونه جهنم گذشته رو با بهشت ساخته شده توسط عماد تغییر بده.
خلاصه کتاب:
تقریبا یک سال از دانشگاه رفتنشون میگذره که ورودیای جدید میان دانشگاه که دختر خیلی خوشگلی به اسم سوده هم بینشون بوده، توجه میعاد بهش جلب میشه و قضیه خیانتو اینا پیش میاد، فیروزه شکست بدی میخوره ،میعاد پشیمون میشه و....
خلاصه کتاب:
خودمو هم روی تخت انداختم و زار زدم. من عادت به این رفتارای خشن نداشتم. تا جایی که یادم میومد بابا هیچوقت روم دست بلند نکرده بود و همیشه نازمو می خرید. حتی وقتی مامان می خواست تنبیهم کنه نمی ذاشت و واسطه می شد. حالا این من بودم که واسه ی نجات بابا تن به کتک می دادم. به دستام نگاه کردم. سرخ بود و می دونستم تا چند روز رد چوب روشون می مونه. میون بغض و دردی که داشتم زمزمه کردم…
خلاصه کتاب:
پریسا و پریا پس از هشت سال دوری یکدیگر را به طور اتفاقی در خیابان میبینند . این دیدار باعث میشود پریسا خاطراتش با پریا را که در کنار یکدیگر ولی با شرایطی بسیار متفاوت بزرگ شده مرور کند. پریسا دختر کارگر خانواده ی پریا بوده و مقصر شرایط ناگواری که بر روی تمام مراحل زندگی اش از جمله تحصیل ، عشق و ازدواج و… سایه انداخته کسی جز خانواده پریا نمیداند. اما پس از رویارویی دوباره با پریا ، به نکات تازه ای پی می برد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.