خلاصه کتاب:
آهو دختری که از بچگی عاشقِ پسر عموش شاهرخِ، درست زمانی که بعد از کُلی فراز و نشیب پدر آهو با ازدواجشان موافقت میکند. پسر خان”امیر” که تازه از خارج برگشته از آهو خواستگاری میکنه و همه چیز به یک باره بهم میریزه… رویاهای آهو با خودکشی شاهرخ ویران میشه و آهو میمونه با دلی غم زده و پر از نفرت که مسبب مرگ شاهرخ رو امیر علی میدونه از این رو تن به ازدواج با امیر میده و …
خلاصه کتاب:
کیمیا ، دختری کیمیا و مهربان که از خودش میگذره تا بقیه به خواسته هاشون برسن غافل از اینکه خواسته همه خوشحالی اونه. مثلا بخاطر حاج بابا از ازدواج با کاوه پسر عمویش منصرف می شود و درست زمانیکه فکر می کند تا حدودی با مسئله کنار امده کاوه همسرش را از دست می دهد و همراه فرزند کوچکش به تهران می اید. این شروع دوباره ای برای کیمیا و کاوه است…
خلاصه کتاب:
خوب ما تو قصه مون یه دختر داریم. دخترمون نه چشمای رنگی داره نه لبای غنچه ای داره و نه چیز خاصی تو صورتش. ولی صورت معصومی داره. در عوض یه داداش داره که عاشقشه. دنیایی داره با داداشه. حالا پسری داریم که هم دانشگاهی دخترمونه اونم عاشق. ولی با فکر اینکه داداشه عشقه دختره هست یه کارایی میکنه. ببینم داستان چی میشه…
خلاصه کتاب:
سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج میکنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر میکنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه…
خلاصه کتاب:
شهریار یه خواننده معروفه که با پناه که دختری ساده و بی ریاس ازدواج میکنه حتی برای پناه عروسی هم نمیگیره! طی تصادفی شهریار مقصر میشه اما پناه به خاطر عشقش به شهریار مسئولیت تصادف رو قبول میکنه و در حالی که بارداره یکسال میفته زندان و….
خلاصه کتاب:
یک سال و نیم از برخورد آلکساندرا مونت باتن با آن مرد جوان و جذاب در کتاب فروشی می گذرد. الکس کم کم موفق شده او را از رویاهایش حذف کند. تا این که روزی از خانه آن مرد با او تماس می گیرند تا برای تنظیم ساعت به آنجا برود. چیس ریناد که سرپرست دو دختر بچه یتیم است فکر می کند او برای تدریس به آنجا آمده. با پیشنهاد پول زیاد از او می خواهد فقط تابستان مسئولیت بچه ها را بپذیرید…
خلاصه کتاب:
بذر کینه را در دل خود کاشتم درختی شد بنام نفرت و میوه ای داد بنام “انتقام” آدرینا بعداز پنج سال انتظار دنبال باعث وبانی کشته شدن پدرشه و در این بین اتفاقات غیر منتظره ای رخ میده که سعی به دور کردن آدرینا از هدفش داره. اماهیچ چیز مانع آدرینا نمیشه حتی “عشق ” آدرینا برای انتقام گرفتن تبدیل به آدم خشک وخشنی میشه که فقط و فقط به فکر یک چیزه “انتقام “
خلاصه کتاب:
عادی میشه! عادت میکنی! به همه چیز به نبودنا، عوض شدنا، جایِ خالیا، نخندیدنا، نخوابیدنا... ولی مهم اینه چه جور عادت میکنی... عادت میکنی. بعد از هزار باری که صداش زدی و بعد یادت افتاده که دیگه نیست تا جوابتو بده. عادت میکنی بعد از دوستت دارمی که گفتی و بغض کردی از اینکه از لباش دوستت دارم در نیومده مثلِ قبل...
خلاصه کتاب:
نادرخان که از طلا فروشان قدیمی و اسم و رسمدار شیراز است. همچون پدرسالار تمام اعضای خانودهاش را تحت سلطهی خود دارد و درواقع بر آنها حکومت میکند. کار و زندگی همهشان وابسته به اوست تا آنجا که در خصوصی ترین مسائلشان دخالت میکند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب میرسد. مگر در چند مورد خاص! دو فرزند و یک نوه! آنها که نتوانستد زیر بار این سطلهی ناعادلانه زندگی کنند و مقابل نادرخان ایستادند، اما مسلماً ایستادن مقابل نادرخان بهایی دارد که همهکس حاضر به پرداخت آن نیست. همهکس جز، باقر و باران و افشین که پیه خروج از زیر سایهی نادرخان را به تن مالیدند و عواقبش را به جان خریدند…
خلاصه کتاب:
راجع به دختری به اسم بهانه است. بهانه شخصیت مقابل اتابک،دختری از جنس همه دخترای اطرافمون، دختری که غم از دست دادن مادر رو تجربه کرده. دختری که نامادریش باهاش بدرفتاری می کنه. داستان از جایی شروع میشه که پدر و نامادریش میرن خارج و بهانه برای زندگی پیش عموش اتابک میره…
🤍
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.