خلاصه کتاب:
سرنوشت دو انسان با تفکرهای مختلف… دختری ساده و رویایی در مقابل مردی جاه طلب و مغرور… داستانی روایت کننده از زندگی انسانهایی که هریک در یک طبقه از اجتماع زندگی میکنند، اما همگی در مقابل قدرت عشق هیچ اراده ای ندارن…
خلاصه کتاب:
دختر۱۴ساله کوچکی به اسم آوا که برای تامین پول دارو های مادرش به بازار هنر های دستی خود را میفروشد. تا اینکه یک روز توسط مردی به نام سهیل دزدیده می شود و چندین بار به او دست درازی می شود ولی آوا… و در این راه اتفاق های عجیبی برای آوا پیش می آید…
خلاصه کتاب:
“پرتو، دختریه که چندین سال قبل به پسر عموش علاقه مند شده. اما پسر عموش با یه فرد دیگه ازدواج می کنه. پرتو که از این موضوع ضربه بزرگی خورده درصدد پس گرفتن زندگی خودشه...
خلاصه کتاب:
انسان باور داشت که «سایه»، یعنی نبود نور!! قرن ها انگار که بازیشان گرفته بود گذشتند و به جایی رسیدند که انسانی از جنس سایه ها متولد شد…. فردی متولد شده در لحظه ی تاریکی زمین…. داستان از همان لحظه شروع شد… از همان لحظه ای که ماه درخشان پوزخندی به باور اشتباه زمینیان زد و در پس سایه اش فردی متولد شد با قدرت روشنایی خورشید… فردی از جنس سایه ی ماه و قدرت کامل خورشید….
خلاصه کتاب:
هنرپیشه مغرور و هوس بازی که به دستیار خودش دست درازی می کنه و برای جلو گیری از ایجاد شایعه مجبور میشه باهاش عقد کنه اما به شرط امضا کردن قرداد …
خلاصه کتاب:
سیاوش، مردی سی و چند ساله و بزرگ شدهی بهزیستی، پلیسی معلق شده از کار و بوکسوری که بعد از سالها تمرین و مدالهای رنگارنگ برای گذران زندگی مجبور به شرکت در مسابقات زیر زمینی ست در مقابل دخترکی ترانه نام قرار می گیره که در ظاهر هزار تفاوت باهم دارند و در باطن شبیه همند.
خلاصه کتاب:
درباره دختری شر و شیطون به اسم شبنم ک روز اول دانشگاه وقتی ک با بدترین شکل ممکن وارد کلاس میشه با مرد جوونی ک ادعا میکنه استاده برخورد میکنه و از همون اول بینشون کلی کشمکش پیش میاد و کلی باهم کلکل دارن برخورد یه دانشجوی شر و شیطون و مردی پر جذبه و جذاب ک داستانی جذاب میسازه…
خلاصه کتاب:
نورا دختری تنها و بی نهایت ساده و مهربونه که بخاطره همین صاف و ساده بودنش اسیر میشه… خوانوادشو از دست داده و با تنها عضو خوانوادش یعنی داداشش پیشه تنها خالش زندگی میکنه و اسیر ادمایی که هیچ بویی از انسانیت نبردن و با تهدید و زور اونو مجبور به کاری میکنن که هیچکس تا حالا از پسش برنیومده… نورا مجبوره به کامیار نزدیک بشه و کارهایی که گفتن انجام بده چون جون خودش و تنها داداشش دست اونا اسیره…
خلاصه کتاب:
سالومه دختری از نسل امروز، که دست روزگار او را در مسیر زندگی خواهر و برادری قرار می دهد و آنها سرنوشتش را، دگرگون می کنند.تصمیمی که مسیر زندگی سالومه راتغییر می دهد.
خلاصه کتاب:
نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال دختر خالهام زل زدم و غریدم: – تورو خدا، اون خیار وامونده رو ول کن و بگو جواب بابامو چی بدم. ایکاش زودتر بهش گفته بودم کدوم شهرو توی انتخابم زدم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.