خلاصه کتاب:
پسر داستان عاشق یک دختر میشه و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن بعد از چند مدت رفتار پسر داستان عوض میشه و دختر داستان رو طلاق میده و بعدا دختر داستان میفهمه شوهرش بهش دروغ گفته و این طلاق یک راز داشته…
خلاصه کتاب:
آرشام رئیس بیرحمی که بعد از خیانت معشوقش تبدیل به بیرحم و مکارترین فرد روی زمین میشه… انتقام میگیره از دخترای بیگناهی که تنها گناهشون هم جنس بودن با معشوقشه.. حالا که آرشام توی فریب دخترا قهار شده نورا به عنوان مترجم پا به شرکت قتلگاه احساسوار میذاره که یه ببر زخمی منتظر به دام انداختن سوژه بعدیشه!اما در این میان استاد دانشگاه نورا عشق قدیمی خیانتکار خودش از آب درمیاد که از عمد وارد دانشگاه شده تا باز به نورا نزدیک بشه که از قضا این استاد پسر دایی آرشامه!اما خانوادهی نورا با خانوادهی پر نفوذ آرشام چه ارتباط دیرینهای میتونند داشته باشند و دقیقا نورا کیه!!
خلاصه کتاب:
راجب یه دختر با دوست جون جونیش، دوست که نه خواهر! خواهری ک تو تک تک لحظه های زندگیش کمکش کرده، پشتش بوده، حالا اگه این بین دست روزگار این دوتا رو از هم جدا کنه چه بلایی سر دختر داستانمون میاد؟ تبدیل میشه به یه دختر و آروم و گوشه گیر. ولی قرار نیس داستان همینجوری بمونه! یه پسر که شیطون و خوشتیپه، یکی که از بیرون عین پسر بچه های تخسه ولی مرد تر از خیلی های دیگس، پسری که خودش یه دنیا درده، اما با تموم دردش نمیتونه غم این دخترو تحمل کنه، دنبال یه راهیه ک دختر مظلوم قصه رو بخندونه…
خلاصه کتاب:
راجب یه دختر لالِ که پسرعموش باهاش حرف میزنه چون توی فامیل کسی بهش محل نمیذاره یه روز ک پسره داشته باهاش حرف میزد دختر پاش لیز میخوره پسره میاد نگهش داره دوتایی میوفتن. همون موقع پدربزرگه اینارو میبینه پسره رو وادار به ازدواج با دختره میکنه پسره عاشق کسه دیگه اس از دختره متنفر میشه…
خلاصه کتاب:
دختری معمولی که خودش به نوعی توی دنیایی که واسه خودش ساخته زندگی میکنه چون به این باور رسیده که واسه کسی اهمیت چندانی نداره مخصوصا بخاطرِ مشکلی که واسه دستش پیش اومده! و خودش رو در حد ازدواج با مردی نمیدونه چون عقیده داره تو این دوره فقط ظاهر مهمه و خودشو در حد مورد پسند بودن نمیدونه و اعتماد بنفسی نداره اما در عین حال بسیار شوخ و پر انرژی، مردی خاص با ظاهری بی نهایت جذاب بین دخترای زیبا از جای دیگه، توهمین دنیا جوری عاشقش میشه و اتفاقاتی واسه زندگیشون میوفته که نه تنها خودش بلکه همه اطرافیانش ازاین عشق در تعجب میمانند.
خلاصه کتاب:
چه دنیایی شده؟! دنیای که هیچ رحمی در آن نیست. نه پدر به فرزند نه مادر به فرزند و نه فرزند به هر دو. دنیایی پر از پستی دنیایی پر از کثافت … به کجا داریم کشیده می شویم این دلهای بی رحم به کجا می رود ؟!؟
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به اسم یغماست که برادرش طی یه اتفاقاتی با مزاحمش درگیر می شه مزاحم کشته و برادرش قاتل محسوب می شه وقتی همه اعضای خانواده برای رضایت پیش قدم می شند و نتیجه نمی گیرند یغما پیش قدم می شه طبق خواست بردار بزرگ مقتول ازدواج یغما با برادر دختر بازش فرنود شرط بخوشده شدن یغماست... پایان خوش
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.