خلاصه کتاب:
یاسر مردی از تبار کورد که بعد از مرگ صمیمی ترین دوستش “طاهر”، مسئولیت خانوادهش رو بر عهده میگیره آفاق “بیوهی طاهر” رو به عقد خودش در میاره. اما جنجال از جایی شروع میشه که آهو “دختر طاهر” دست و دلش رو می لرزونه و از مرد جدی که یک ایل ازش حساب می برند، به عاشق و دلباخته دختر خونده خودش تبدیل میشه و…
خلاصه کتاب:
داستان بر گرفته از واقعیت هست. شقایق در یکی از شهر های کوچیک شمالی زندگی میکنه. مخفیانه با دوست پسرش برای اولین بار قرار میذاره اما تو قرار اول دزدیده میشه و به امارات فرستاده میشه جایی که دخترها رو برای استفاده ابزاری آموزش و اجاره میدن. اما همه چیز در یک ملاقات کاری زیر و رو میشه و شقایق در مسیر جدیدی قدم میگذاره…
خلاصه کتاب:
درباره ی دختری به نام گل پناه است که در پرورشگاه بزرگ شده است تا اینکه با محسن ازدواج می کند کمبود محبت از بابت نداشتن خانواده باعث می شود خیلی زود دل به محسن ببندد عشق میان شان پررنگ است ولی تا قبل از اینکه اتفاقاتی این بین می افتد و زندگی شان از هم می پاشد چیزی از آن علاقه باقی نمی ماند جز دختری که در بیست سالگی با جنین یک ماهه اش مهر طلاق بر پیشانی اش می خورد تا اینکه …
خلاصه کتاب:
صدای هلهله و فریاد می آمد. گویی یک نفر عمدا می خواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای کوبان فریاد شادی سر داده بودند. من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله شده بودم. فکرم مختل شده بود و هزاران صحنه مثل فریم های فیلم از مقابل چشمانم می گریختند…
خلاصه کتاب:
یلدای دانشجوی تخس استاد جاوید، صرفا جهت انتقام از استادش پیشنهاد ازدواجش و قبول میکنه غافل از اینکه سرنوشت قراره خیلی چیزهارو عوض کنه! طنز ترین رمان استاددانشجویی همراه با عاشقانه هایی تکرار نشدنی…
خلاصه کتاب:
“درباره ی سه دوست به اسم های بهار، نهال و نیلوفر که در دوران دانشجویی به سر می برن. این سه دوست، سر لجبازی با هم، به سفری می رن که واسشون گرون تموم میشه. اونا پا به یه خونه ی نفرین شده می ذارن و باعث میشه مسیر زندگیشون تغییر کنه… در همین حین، دو برادر به نام های هیراد و آراد هم مجبور میشن به اون ویلا برن و…
خلاصه کتاب:
داستان مربوط به پسری به نام حسام هست که به علت مشکلاتی در گذشته، سه سال در خانه به دور از خانواده زندگی میکنه. حسام که استاد دانشگاه و صاحب نمایشگاه ماشین هست، هر روز رو با انجام کارهای روزمره میگذرونه تا این که با پیش اومدن جریانی مجبور میشه دوباره به خانواده اش سربزنه که توی همین ماجرا با دختری به نام آرزو که دانشجوی خودش هم هـست اشنا میشه و اتفاقات هیجان انگیزی بینشون رخ میده که باعث تغییر رویه زندگی حسام میشه…
خلاصه کتاب:
(عبرانی به معنای عشق پاک) اومد تو اتاق و بدون معطلی شروع کرد درآوردن لباساش. هیکل درشت و ورزیده ایی داشت که معلوم بود نتیجه ی سالها ورزشه… _به چی نگاه میکنی. در بیار لباساتو زود باش.. _آقا…م… _زود باش وقت ندارم.. با ترس فقط داشتم نگاهش می کردم…
خلاصه کتاب:
من فرهاد صوفی بعداز دوسال و بردن بزرگترین مسابقه رالی ترکیه، به خونه برگشتم. هنوز لباسهای مسابقمو درنیاورده بودم که گفتن باید رخت دامادی به تن کنی!! تا از بی آبرو شدن عروسی که قرار بود عروس برادرش بشه جلوگیری کنم!! چون فرزین درست قبل از خواندن خطبه به طرز مشکوکی ناپدید میشه و دختر حاج فتاح رو سرسفره بی_داماد می گذاره و اگر حاج فتاحی که یک روستا به سرش قسم می خورند بفهمد حمام خون راه می افته!!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.