خلاصه کتاب:
چی میشه وقتی در یه خانواده از ریشه مافیایی متولد بشی، پدرت دُن باشه اما تو هیچ علاقهای برای گرفتن جایگاهش نداشته باشی؟ چی میشه اگه تو یه مهمونی مافیایی چشمت به یه دختر زیر سن قانونی بخوره که بعنوان برده تو خونهی یکی از کاپوها نگه داشته میشه و عشق مثل یه آذرخش بهت میزنه؟ چی میشه اگه بخوای از اعتبار مافیائیت بعنوان یک پرنس مافیایی استفاده کنی و اون دختر رو نجات بدی؟ اینجاست که روسای مافیا برات یک شرط میذارن یکی از ما باش تا اون دختر رو آزاد کنیم. وقتی مجبوری بهخاطر یک برده زندگی خودت رو وثیقه بگذاری و وارد دنیای سیاه مافیا بشی. آیا عشق ارزشش رو داره؟
خلاصه کتاب:
داستان در سده ۱۸میلادی شروع میشه. آنیا دختر یک خانواده معمولی و شیرینی فروش برای گذروندن تعطیلات به جزیره کوچکی میره که همه هم دیگر رو می شناسن. با ورود آنیا به جزیره مردم در مورد کنت منفور و ترسناکی حرف میزنند که بخاطر غرور و خودخواهیش پیش همه مردم جزیره منفوره… داستان از جایی به اوج خود می رسه که آنیا در دام عشق این مرد خطرناک میوفته اما هر چی که جلوتر میره تازه به رازهای تاریک زندگی کنت پی میبره…
خلاصه کتاب:
گروهی دانشجو در یک اردوی دانشجویی سر یک شرط بندی وارد کارناوال عجیب و ترسناکی میشن غافل از اینکه این کارناوال با هرچیزی که تا به حال دیدن فرق داره. اونا وارد بازی خطرناکی میشن… بازی انتخاب مرگ یا زندگی…
خلاصه کتاب:
سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسی هست که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص میبندند، سام به دنبال تلخترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبهای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهر شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری، انتقامِ قضاوتهای بیرحمانه اطرافیانش را میگیرد، او در گذشته غرق میشود، تا اینکه از…
خلاصه کتاب:
رزالین یه طراح دکوراسیونه که خیلی به شغلش علاقه داره و ذهنی خلاق و خارق العاده داره. رزالین مسئولیت طراحی یه پروژه ساختمونی بزرگ رو بدست میگیره و مردی که مدت ها دوستش داشت ازش خواستگاری میکنه. در ظاهر همه چیز در زندگی رزالین به خوبی پیش میره اما همه چیز با یه اشتباه کوچیک بهم میریزه. شب نامزدی رزالین، نامزدش بن که افسر پلیس بوده مجبور میشه برای ماموریت مهمی بره و جشن بهم میخوره. رزالین عصبی و سرخورده در حالی که حالش بد است و تنها توی کوچه های تاریک قدم میزده تا بتونه یه تاکسی بگیره و به خونه برگرده اما…
خلاصه کتاب:
جانا دختری که مقصر مرگ مادرش را پدربزرگ افسانه ای میبیند به گونه ای که تیشه به ریشه خانواده اش زده اما در این میان مردی از جنس طوفان حامی قلب یخ زده او شده طوفانی که برای جانا اسراری را افشا میکند که ستون خاندان پدری اورا به لرزه در می آورد آیا باید دید در انتها جانان با سرنوشتی نا معلوم پذیرای طوفان زندگی اش هست یا نه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.