خلاصه کتاب:
آنا امینی برای شغل و به دست آوردن استقلال مالی از شهرستان به تهران میاد و اونجا با مجید آشنا میشه. مجید با چرب زبونی آنا رو وادار میکنه ارثش رو از پدرش بگیره و بعد پول رو برمیداره و با دختر دیگه ای متواری میشه….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.