دانلود رمان قرار بی قراری از نازیلا فردین فر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کنار خیابان ایستاده بودم و با نفرت به سرنشینان اتومبیل های گذری نگاه می کردم حال و روزم چیزی فراتر از افتضاح بود… عصبانی بود، شوکه و متعجب، غمگین و آشفته هم و شاید حتی دلتنگ! لب هایم را محکم روی هم فشار می دادم که اشکم جاری نشود که آنوقت جمع کردنش دیگر با کرام الکاتبین بود… همچنان نگاه پر از انزجارم را به رانندگان ماشین هایی که بیخبر از همه جا از مقابلم می گذشتند دوخته بودم…
خلاصه رمان قرار بی قراری
پشت میز مطالعه ام نشسته دستانم را روی میز گذاشته به ناخن هایم زل زده بودم صدای مادر را می شنیدم که در حال صحبت با کسی بود از مرجان گفتن های یک خط در میان اش پیدا بود مخاطبش کسی نیست جز زن عموی تازه پیدا شده و مادر شوهر سابقم… مادر گله می کرد و من نشنیده می توانستم جملات زن عمو را حدس بزنم لابد در حال عذرخواهی و ابراز شرمندگی بابت تربیت غلط چنین پسری بود جملاتی که قبلا مشابه شان را دو بار شنیده و تقریبا همه را از بر بودم… جملاتی که با شرمندگی فراوان در مقابل خودم ابراز کرده بود پوزخندی زده سرم را به چپ و راست تکان دادم…
عذرخواهی به چه کار من می آمد؟… شرمندگی او کدام درد از دردهای مرا دوا می کرد ؟… عذاب وجدانش کدام گره زندگیم را باز می کرد؟… هیچ کدام… معلوم بود که هیچ کدام بدبختی های من فقط مال خودم بود… مال خود خودم سعی کردم پیش از آن که از شدت ناراحتی تمام وسایل اتاق را خورد و خاکشیر کنم حواسم را از صحبت هایشان پرت کنم… به ناخن های کاشت شده دستم که کار یکی از بهترین ناخن کارهای شهر بود خیره شدم رنگ بژ ناخن هایم به پوست سفید دستانم خیلی می آمد و ناخن های تیز بلند انگشتانم را کشیده تر نشان می داد… به دستانم زل زده آهی از سر حسرت کشیدم…
باید قید این ناخن ها را هم میزدم… من پولی برای این خاصه خرجی ها نداشتم وضع مالی ام اجازه نمی داد به آرایشگاه های آن چنانی بروم ،آرایشگاه های ارزان قیمت هم به دلم نمی نشست همینم مانده بود وسط این همه مصیبت یک درد و مرض جدید هم بگیرم تا نور علی نور شود… فکر کردم حتی دیگر در خرید لباس هم باید مراعات کنم و از خیر خرید لباس های مارک دار و حتی عطر ژادور محبوبم هم بگذرم… داشتن آن وسایل لوکس به کجای زندگی کج و کوله من می آمد?… باید دوباره منطقه خریدم را از پاساژهای قیطریه و تجریش به بازار تنزل می دادم و همان عطر سابقم را می زدم…
