خلاصه کتاب:
بالتو بدون اینکه انگشتشو بالا ببره من رو از لوسین دزدید! فکر کردم بالاخره آزاد شدم، بالاخره به زندگی قبلیم برمی گردم… اما بالتو برنامه های دیگه ای برام داشت! حالا من زندانی اونم! اون تا زمانی که نیازم داره نگهم میداره، تا زمانی که لوسین الماس جمجمه اش رو بهش برگردونه… من هرگز نمیخوام دوباره به لوسین برگردم… نه بعد از بودن با مردی مثل بالتو! تنها شانسی که دارم اینه که ارزشمند تر از الماس باشم، تا بالتو به اندازه کافی من رو بخواد و من رو تو مبادله به لوسین بر نگردونه… اما اصلا میتونم با الماسی که ارزش بیلیون دلاری داره رقابت کنم؟؟
خلاصه کتاب:
اون جذاب و بزرگ بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. با تمام مدلها و بازیگرهای مشهور قرار میذاشت و به یه زنباز شیاد معروف بود. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونهام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم….
خلاصه کتاب:
دم های دنیا خاکستری اند... نه سفید نه سیاه... خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدم هایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است. بن بست... بن بست نیست... یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره... یه مسیر پر از سنگلاخ... بن بست یه کوچه نیست... ته قلب آدم هاست...
خلاصه کتاب:
یکی از قلچماقایی که همراه فرانسواست چند دقیقه ای با آیپدش ور میره و بعد صفحه رو جلوی رئیسش میگیره که کاپشن بادی بزرگش باعث شده سرش برای تنش کوچیک به نظر برسه. فرانسوا آیپد رو میگیره و بعد از اینکه نگاه دقیقی بهش میندازه میاد به طرف من و صفحه ای که گزارش انتقال پول داخلش هست رو به من هم نشون میده. شماره ی حساب و مبلغ درسته. با اینحال باز به جرجیو نگاهی میندازم تا تاییدش رو بگیرم. سرش رو از روی آیپد بلند میکنه و میگه: “مبلغ به حسابمون اومده. مشکلی نیست.”
خلاصه کتاب:
یزدان و سروین برای پیدا کردن کسی که همسر سابق یزدان رو کشته و باعث شده علی نامزد سروین به زندان بیفته، با هم دیگه همدست میشن و به دنبال قاتل می گردن. یزدان می خواد انتقام مرگ زنش رو بگیره و سروین می خواد نامزدش رو از زندان نجات بده اما این دونفر نمی دونن که با قدم گذشتن در این راه، چه اتفاقای خطرناک و البته هیجان انگیزی قراره واسشون پیش بیاد…
خلاصه کتاب:
دو نوجوان هفدهساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفتهی یکدیگر میشوند اما مغز آنها دچار محدودیت است و توان ذخیرهی اطلاعات را فقط به مدت ۲۴ ساعت دارند. آن دو مجبور میشوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کارهای خطرناکی بزنند…
خلاصه کتاب:
مِلالِکین، فرشتهای از آنور مداس، تمام عمرش رو به عنوان یه جنگجو زندگی کرده. جنگ، مرگ، از دست دادن… این اتفاقات تلخ، همراه همیشگی دختر فرشته بودن تا اینکه با مِرا کالاهان آشنا شد! گرگینهای که درنهایت معلوم شد چیزی فراتر از یه گرگ معمولیه. گرگینهای که زندگی دختر فرشته رو تغییر داد و حالا… ملالکین از نو متولد شده.
خلاصه کتاب:
جایی نرو یه پسرس که به خاطر پول دختره رو مجبور به ازدواج با خودش می کنه و خیلی تنها بود و خانوادش نمی خواستنش و خیلی ناراحت کنندس داستانش… بعد چند ماه به دختره میگه عاشقش بوده و از دختره میخواد باهاش بمونه… پایانش خوشه ولی کله داستان میشه گفت ناراحت کنندس.
خلاصه کتاب:
هنگامی که کلویی خواهر بزرگ خود را تا عروسی بهترین دوستش دنبال کرد، انتظار نداشت که داماد قسمهای ازدواج خود را متوقف و به مهمانها اعلام کند که کلویی، فرزند او را باردار است و آنها عاشق یکدیگر هستند که البته یک دروغ بزرگ بود، زیرا: ۱-کلویی او را نمی شناخت و برای اولین بار بود که او را می دید، ۲-کلویی تازه ۲۲ ساله بود و هنوز هم در کالج درس می خواند، ۳- او یک دوست پسر داشت و ۴- او هنوز باکره بود. نتایجی که دروغ در کلیسا برای کلویی داشت، این بود که: -والدینش او را از خونه به بیرون پرت کنند. -دوست پسر محبوبش، او را کنار بگذارد و قلبش را بشکند. -خواهر بزرگش منکر این شود که او را هیچوقت می شناخته.
دانلود رمان غرور تلخ الهام_ح pdf رایگان بدون سانسوردانلود رمان غرور تلخ از الهام_ح با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیمموضوع رمان :دانلود رمان غرور تلخ الهام_ح pdf رایگان بدون سانسور
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.