خلاصه کتاب:
بی شک، همه با جمله برای بهترین برنامه ریزی کن و برای بدترین آماده باش آشنایی دارن. تارا گریفین، دختر نوزده سال اهل کارولینا، با کلی رویاهای دور و دراز و یه عشق تموم نشده و دنیایی از مشکلات مالی که سر راهشه، تصمیم میگیره برای ادامه تحصیلاتش به کانادا بره اما هیچوقت اوضاع طوری پیش نمیره که برنامه ریزی کرده بود…
خلاصه کتاب:
رادمان آریا، مردی مستبد و مرموز است که گذشته مجهو و تلخی را تجربه کرده.. او کارآگاه ویژه دایره جنایی است کسی که فقط پرونده های مهم، سیاسی، امنیتی و محرمانه بهش داده می شود و زندگی دور از چشمی دارد.. از جنس زن بی زار است و سال های طولانی تنها زندگی کرده گذشته اش پر از نقطه های سیاه و زجرآور است.. اما با محول شدن پرونده قتل های زنجیره ای شب های تهران به او، جرقه شروع طوفانی سهمگین در زندگیش می خورد.. پرونده ای خونین و پیچیده که رازهای تاریکی را لا به لای گره های کورش نهان ساخته است.. اتفاقاتی که سرنوشت چندین نفر را بهم پیچ می زند و آغازش به معنای پایان است..
خلاصه کتاب:
الینا دختری که سیتیزن کانادا هست و از بچگی روی پای خودش بوده واسه اداره شرکت پدرش برمیگرده ایران چون تنها وارث پدرش هست و مسیح پسرشریک پدرش که به شدت دختر باز و خوشتیپه که شرکت رو مال خودش میدونه و واسه برگردوندن الینا همه کاری میکنه ولی هیچ کدوم خبر نداشتن که پدرهاشون از قبل تصمیم گرفتن که با تحمیل ازدواج به هردوشون درنهایت یک وارث برای شرکت به دنیا بیارن…
خلاصه کتاب:
داستان خواننده ی پاپی به نام آران که در پوسته مغرور، سخت، محکم، صلابتی که به اندازه ی یک کوه دارد ولی در هسته نرم، لطیف، مهربان، عاشق پیشه، عشقی که از ۲۳سالگی در درون قلبش جای گرفته ولی کسی از آن خبر دار نیست و ۱۲سال از قدمت آن عشق میگذرد، عشقش رازیست بین او و خدایش و دوستی که همراه روز های دل تنگی اش بوده است، روجایی تنها که بعد از مرگ پدر و مادرش درعمارت بزرگ تیرداد پیروز که سه پسر سه قلو که نام هایشان آراز و آراد و آران هست که یک گروه موسیقی به نام آرا سه دارند زندگی می کند…
خلاصه کتاب:
آسمان آبی ولی بی رنگ، دل نازک ولی هست تنگ تنگ، آسمان ابریست نه طوفانی نه خورشیدی، چرا این آسمان دارد همیشه اشکی و رعدی، نه این هم اشتباهی بود، باید عاشقی باشد برا بعدی! ببین گریه، چنان این آسمان میگرید و تنهاست، چنان گویی که این هم عاشق دنیاست! بیاییم با کمی تندباد، ترنم را بیابیم ما، آسمان را ما کنیم شفاف، ابرها را بریزیم دور، شایدم خورشید کنیم پیدا! و یک عالمه غم مانده است در روح درون گریه این آسمان، چون کوه، همان آبی ست، هم آن مه…
خلاصه کتاب:
دختری ساده که عاشق پسرخاله اش میشه اما به اینکه این عشق است یا علاقه ای ساده شک دارد و کاری هم برای اثباتش نمی کند و تو دلش این حس رو نگه میداره تا اینکه…. آیا تبدیل به عشقی آتشین میشه یا حسی زودگذر….؟
خلاصه کتاب:
ارسلان یه پسر بدبین و شکاکه که شیفته یه دختر ساکت و مظلوم شده و تعقیبش میکنه. برای به دست آوردن مینا سماجت میکنه و بعداً مینا متوجه میشه که ارسلان از سال ها قبل عاشقش بوده…
خلاصه کتاب:
با صداش سرجام میخکوب شدم باتمام قدرتش فریادزد: _دِلعنتی عاشقتم نفهم چرا نمے فهمے عاشقم نمےتونستم تکون بخورم، خودش به سمتم اومد و از پشت بغلم کرد… زیر اون بارون خیس خالی شده بودیم در گوشم نجوا کرد: دارم از تو حرف میزنم، با آنکه از نوشته های خبر نداری مشکلی نیست یادتو به نوشته هایم رنگ می دهد. تو بغلش بودم که…
خلاصه کتاب:
لیا دانشجو باستان شناسی برای رسیدن به گروه کاوش در مصر، دانشگاه خودشو عوض میکنه و وارد یه دانشگاه جدید میشه. جایی که با استاد جذاب و البته مغرورش روبه رو میشه. مردی که فانتزی های زیادی تو سرش داره. اما وقتی دانشجو دنیل هم باشی! کار خیلی سخت تر میشه. چون حالا هیچ حد و مرزی برای شیطنت های دنیل وجود نداره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.