خلاصه کتاب:
داستان زندگی باران دختری ۱۸ ساله ای را روایت می کند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا می کند…
خلاصه کتاب:
من حاج اکتای ایرانی هستم، تاجر ۴۰ ساله معروف بازار و یکی از نامی ترین ثروتمندان کشور.تا حالا عاشق نشدم و هیچکس رو توی دلم راه ندادم تا اینکه یک روز عاشق سمای ۲۰ ساله میشم تا اینکه بعد ازدواجمون می فهمم اون فرزند نامشروعه …
خلاصه کتاب:
تفکرات پوسیده و جاهلانه عرصه را بر سادنا تنگ میکند. سادنا دختری زخم خورده از احساسی بیفرجام، سختیهای روزگار را تحمل نمیکند و از خانه و خانواده خود میگریزد. جایی دور از خانواده به آرامشی ساختگی پناه میبرد تا از دست گذشتهاش در امان باشد. این میان سادنا با مردی رو به رو میشود که قرار است همچون نامش پناه باشد. تقابل سادنا با مردی که هر کارش قلب رنجیده سادنا را به لرزه در میآورد. احساسی در حال شکل گیری است شبیه به عطر یاس، عجین شده با تعصب و غیرت، احساسی به نام عشق…
خلاصه کتاب:
قیزیل تئل داستان دختریه که به خاطر یه سوء تفاهم و گناهی که برادرش مرتکب شده اسیر زندگی دو برادری میشه که یکیشون برای کشتنش نقشه کشیده… به خواست خودش وارد این منجلاب نشد ولی همین منجلاب مسیر زندگیش و تغییر میده…
خلاصه کتاب:
تصمیمم را گرفته بودم! کنارش ایستادم و به او نگاه کردم. انگشتانم دستانش را لمس کردند و صورتم را به او نزدیک کردم. بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی ارتباط داشته که…! باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما… حالا من هم مثل خودشان بازی میکردم! فکر نمیکردم ارتباط با تو انقدر از نزدیک خوب باشه! انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چتهامون!
خلاصه کتاب:
الیسیما سپهری نوجوانی که نفرتش از سر بی مهری هاست و در پس این نفرت، از درونش انتقام فوران میکند. او دنبال یک راه حل است شاید یک ورد که بتواند در عرض سه روز سام را نیست و نابود کند. فقط سه روز سه روز لعنتی… و اما سام کیست؟ یک مرد ویران یا ویرانگر؟ الیسیما مقصر است یا سام؟ چه کسی ویرانگر است و چه کسی ویران شده؟
خلاصه کتاب:
قلب سنگی از مهتاب_ر
پس از ورودم بلافاصله دست دراز کرد.. بازوم رو گرفت و تا بخوام حرکتی کنم میون خودش و دیوار حبس شدم. قلبم از زور هیجان درحال انفجار بود و با اینکه در خطر بودم اما با گستاخی نگاهش کردم. نیشخندی زد و گفت: یه خورده دیر اومدی عمو جون من قدمامو برداشته بودم دیگه… و بعد انگشتاش چِفت چونه م شد و سرم رو بالا گرفت. مغزم شبیه یه برگ کاغذ سفید بود. خالیِ خالی. فقط میکاییل بود و رابطه پر از هیجانی که هیچوقت برام خسته کننده نبود و هر لحظه برای چشیدنش حریص تر می شدم …
خلاصه کتاب:
فاخته توکلی، دختری که کینه از مردی توی دلش ریشه داره که اون رو مسبب مرگ تنها خواهرش میدونه، مردی که حالا بعد سالها برگشته و میخواد بازی جدیدی رو با فاخته شروع کنه! اونم وقتی دخترک ناموس مرد دیگهای محسوب میشه! اینجا همه چیز از یک سوتفاهم ساده شروع میشه و به جهنم رسوایی میرسه! همه چیز پشت سر هم! درست مثل دومینو…..!
خلاصه کتاب:
روایتی عاشقانه و جنجال برانگیز از دختری پرورشگاهی به اسم مرسده که تو دانشگاه عاشق پسری میشه. اون پسره یه خون آشام از خاندان خون آشامان اصیله. مرسده به طور اتفاقی به این موضوع پی می بره و مهرداد تاریخچه خاندانش رو برای مرسده میگه تا میرسه به جد بزرگش یعنی “دیاکو” اولین خون آشام اصیل و فرمانروای خون آشامان دنیا، که تابلویی از آن در زیرزمین قدیمی عمارت خانوادگی مهرداد وجود داره. طی اتفاقی که باعث کشته شدن مهرداد و رفتن مرسده به گذشته، یعنی دوران فرمانروایی دیاکو و شروع داستان اصلی عشق آتشین و ابدی دیاکو و مرسده میشه ولی…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان نو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.